راب استارک | گرگ جوان یا young wolf

چگونه می‌توان ویژگی‌های جنگجویی بی‌رقیب، فرزندی نجیب، شاهی مقتدر و عاشقی وفادار را در یک شخصیت کنار هم جمع کرد؟ خلق چنین شخصیتی تنها از ج.ج.آر مارتین، خالق کتاب‌های ترانه یخ و آتش برمی‌آید. راب استارک یکی از نجیب‌ترین و درعین‌حال شجاع‌ترین شخصیت‌های کتاب بازی تاج‌وتخت است که مشابه آن را در کمتر داستانی می‌توان یافت. فرزندی رشید، زیبا و شجاع که برای حفظ کیان خانواده ردای شاهی بر تن کرده و با پلیدترین دشمنان زمان خود وارد نبردی نابرابر می‌شود.

نجابت، شجاعت و شرافت راب استارک

راب استارک همچون مردان نجیب شمالی، چشمانی آبی با موهایی قرمز و پرپشت دارد و تمام ویژگی‌های چهره‌ای مصمم و نجیب در حالت صورتش جمع شده است. او را می‌توان پکیجی کامل از ویژگی‌های مثبت خاندان‌های استارک و تالی دانست. راب اولین ثمره ازدواج پر شکوه ادارد استارک و کتلین تالی، از خاندان‌های خوشنام استارک و تالی است که شجاعت پدر و مهربانی مادر را به ارث برده است.

کودکی راب در وینترفل

کودکی راب همراه پدر و مادرش و خواهرانش سانسا و آریا، با دو برادر کوچکش بران و ریکون و همچنین با برادر ناتنی‌اش جان اسنو در وینترفل می‌گذرد. پدر زمانی که راب در شکم مادرش بوده برای خون‌خواهی پدر و برادر و پدرزنش همراه رابرت باراتیون به جنوب می‌رود و با خاندان تارگارین که تخت شاهی را در اختیار داشتند وارد نبرد می‌شود. ایری تارگارین که به شاه دیوانه معروف بود باعث شده بود که پدربزرگ و عموی بزرگ راب کشته شوند و به همین دلیل زمانی که به دنیا آمد پدر در نبرد با شاه دیوانه مشغول شمشیر زدن بود. بااین‌حال هنگامی که پدر یعنی ادارد استارک باز می‌گردد با پسری خوش‌چهره روبرو می‌شود که نامش راب است.

غم مرگ پدر

زمانی که راب استارک به سن جوانی و ماجراجویی می‌رسد، رابرت باراتیون که اکنون شاه کل کشور شده برای دیدار با پدر راب به وینترفل می‌آید تا او را به‌عنوان دست خود انتخاب کرده و به پایتخت ببرد. سفری که در نهایت با دسیسه‌های درباریان و ملکه سرسی از خاندان لنیستر سرنوشتی مشابه پدربزرگ و عموی راب برای پدرش رقم می‌زند. داستان ازاین‌قرار است که مشاور قبلی شاه یعنی جان آرین پی می‌برد که تمام فرزندان رابرت و سرسی حاصل ارتباط سرسی با برادرش یعنی جیمی لنیستر هستند. موهای طلایی و چشمانی آبی، نشان اصلی خاندان لنیستر است و همین باعث برملاشدن راز میان ملکه و برادرش می‌شود.

ادارد استارک نیز به همین راز پی برده و روزی که شاه برای شکار رفته و زخمی می‌شود که درنهایت او را از پای درمی‌آورد نزد شاه می‌رود تا این راز را به وی بگوید؛ اما ترجیح می‌دهد سکوت کند تا شاه از این موضوع آزرده نشود. رابرت نیز که از دوستان قدیمی ادارد استارک است در آخرین لحظات وی را به‌عنوان جانشین خود انتخاب می‌کند تا زمانی که فرزندش جافری به سن قانونی برسد. اما سرسی و جافری که با موافقت درباریان فوراً جانشین پدرش می‌شود ادارد را دستگیر کرده و گردن می‌زنند تا این راز شوم مخفی بماند.

رابرت استارک شاه شمال

رابرت استارک که در وینترفل همراه مادرش و برادران کوچکش باقی‌مانده با شنیدن خبر کشته‌شدن پدر و مشخص نبودن سرنوشت خواهرانش سانسا و آریا سریعاً برای دفاع از کیان خانواده لباس رزم به تن کرده و با مردانی شجاع از شمال عازم جنوب می‌شود تا انتقام پدرش را بگیرد. مبارزات پیروز بخش راب استارک چنان پر قدرت پیش می‌رود که باعث می‌شود مردان شمالی از وی بخواهند خودش را شاه شمال بخواند و آنها را از مصیبت‌های پایتخت خلاص کند. راب در نقش شاه بسیار خوش می‌درخشد و دچار غرور نمی‌شود. بهترین شاهی که مردان شمالی به خود می‌بینند راب استارک است که متأسفانه مدت سلطنتش بسیار اندک است.

مبارزی شریف

راب استارک در نبردهایش نه حیله‌های کثیف به کار می‌برد و نه نامردی به خرج می‌دهد. در یکی از نبردها نیز موفق می‌شود جیمی لنیستر که بهترین شمشیرزن کل کشور نیز هست را دستگیر کند. با اینکه از خاندان لنیستر کینه بسیار زیادی به دل دارد؛ اما او را اسیر می‌کند تا تکلیف خواهرانش مشخص شود. در زمان اسارت نیز اجازه نمی‌دهد کسی جیمی لنیستر را اذیت کند و بسیار جوانمردانه با وی برخورد می‌کند.

راب شاهی مقتدر و نجیب

در اشتباهی از سر دلسوزی مادر راب استارک یعنی بانو کتلین جیمی لنیستر را آزاد می‌کند به این خیال که برود و دخترانش را برای وی باز پس فرستد. بعد از شنیدن این خبر راب بسیار خشمگین شده و مجبور می‌شود با مادرش نیز بدرفتاری کند تا باقی مردان شمالی از وی به‌عنوان شاهی مقتدر حساب ببرند. بااین‌حال همچنان نجابت بارزترین ویژگی است که از راب بروز می‌کند.

برای جبران همین ضایعه، بانو کتلین به قلعه خاندان فری رفته و با آنها پیمان دوستی می‌بندد به این شرط که شاه شمال یکی از دختران والدر فری را به عقد خود درآورد. این پیمان می‌تواند راه ورود به جنوب را ساده‌تر کرده و به تعداد لشکریان شمال بر علیه پایتخت بیفزاید. برای همین بانو کتلین به همراه راب به قلعه فری‌ها رفته و با آنها پیمان می‌بندند.

دلدادگی شاه شمال

در جین نبردهای خونینی که در شمال جریان داشت، شاه متوجه رفتار نجیبانه یک پرستار جنوبی با مجروحان دو طرف جنگ شده و دلباخته نجابت وی می‌شود. همین دلباختگی در نهایت باعث می‌شود راب استارک از پیمان ازدواج با یکی از دختران والدر فری سرباز زده و پیمان ازدواج با پرستار سربازانش را ببندد. راب استارک در عشق نیز بی‌رقیب بوده و شدت وفاداری‌اش مانع از آن می‌شود که پیمان خود را بشکند. به همین دلیل بانو کتلین برای جبران اعتماد ازدست‌رفته برادرش ادمور تالی را برای ازدواج با یکی از دختران والدر فری پیشنهاد می‌‎کند و قرار عروسی را هم می‌گذارند.

راب استارک در عروسی خونین

روز عروسی ادمور تالی با رزلین، یکی از دختران زیبای والدر فری شاه شمال، همسر باردارش، مادرش و مهم‌ترین مردان جنگجوی در قلعه‌های دوقلو فری جمع می‌شوند تا این پیوند را جشن بگیرند غافل از اینکه والدر فری از خیانت آنها کینه به دل‌گرفته و نقشه‌ای شوم در سر دارد. تا دقایقی قبل از اینکه بانو کتلین متوجه شود تمام سربازان خاندان فری زره زیر لباس ضیافت خود پوشیده‌اند همه چیز خوب پیش می‌رود. سر میز شام، بعد از اینکه والدر فری سخنرانی می‌کند، همه سربازان ناگهان خنجرهای پنهان شده خود را درآورد و گلوی تک‌تک مردان شمالی را می‌درند.

تراژدی مرگ شاه

راب استارک شاهی که می‌توانست بهترین شاه شمال و شاید ۷ اقلیم باشد؛ ولی از دسیسه‌های کثیف سیاست‌مداران خبر نداشت، در لحظه‌ای غرق در خون شده و شاهد فرورفتن خنجر درون شکم همسر باردارش و بریده شدن گلوی مادرش می‌شود. چشمان آبی نجیب‌ترین شاه نیز در آخرین لحظات با نگاه به همسر زیبایش بسته شده و زندگی سرشار از شرافتش غرق در خون به اتمام می‌رسد.