شخصیت افسانه‌ای داستان‌های ترانه یخ و آتش جان اسنو است. جرج. آر. آر. مارتین با ساخت شخصیت جان این ایده را به سازنده سریال بازی تاج‌وتخت داده است که او را در نهایت مهم‌ترین شخصیت خود سریال کند؛ اما هنوز هم مشخص نیست که مارتین چه نقشه‌ای برای جان اسنو در داستان‌هایش دارد. بااین‌حال تا آخرین کتاب ترانه یخ و آتش، این انسان افسانه‌ای نقشی پررنگ دارد.

جان اسنو

این که جان اسنو دقیقاً از چه مادری به دنیا آمده است مشخص نیست. اولین برخورد با وی زمانی است که جرج. آر. آر. مارتین در حال ترسیم خانواده استارک‌ها است و آن جا جان اسنو را به‌عنوان فرزند نامشروع ادارد استارک و مادری نامعلوم معرفی می‌کند که با بانو کتلین، همسر ادراد استارک و برادرها و خواهران ناتنی‌اش یعنی راب استارک، برن استارک، ریکان استارک، سانسا استارک و آریا استارک در وینترفل زندگی می‌کنند. در کنار این خانواده شخصیتی به نام تیان گریجوی که ملازم ادارد استارک و تنها پسر بیلون گریجوی است که به‌عنوان اسیر به خانواده استارک تحویل داده شده هم زندگی می‌کند.

ظاهر و شخصیت جان اسنو

جان اسنو صورتی کشیده و استخوانی، چشم و ابرویی مشکی و خاکستری و بدنی فرز و قدرتمند دارد. از نظر شخصیتی به ادارد استارک شباهت دارد و به قواعد اخلاقی و راست‌گویی به‌شدت وفادار است. هیچ‌گاه منفعت خودش را بر جمع ترجیح نداده و همیشه راست می‌گوید.

ظاهر و شخصیت جان اسنو
ظاهر و شخصیت جان اسنو

با این که در ابتدای داستان مشخص نیست؛ اما در شمشیرزنی رودست ندارد و از تمام مردان شمالی قوی‌تر است. گرگ مخصوص او گوست نام داشته و همیشه با احترام کامل با خانواده ناتنی‌اش بخصوص خواهرانش یعنی سانسا و آریا برخورد می‌کند. بااین‌حال بانو کتلین از حضورش در جمع خانواده زیاد راضی نبوده و او را یادآور خیانت ادارد استارک در زمان شورش رابرت می‌داند.

زندگی جان اسنو در میان استارک ها

با اینکه جان اسنو در میان استارک‌ها بزرگ شده بود، اما همیشه با آنها احساس بیگانگی می‌کرد و خودش را حرام‌زاده‌ای بی‌اصل‌ونسب می‌دانست که منتظر اولین فرصت بود تا از وینترفل برود. به همین دلیل در اولین پیشنهادی که عمویش بنجن استارک مبنی بر پیوستن به نگهبانان شب به او داد، پیشنهادش را پذیرفت و راهی دیوار شد. جان اسنو زمانی راهی سفر به شمال شد که رابرت باراتیون، شاه هفت اقلیم همراه با خانواده‌اش و گارد سلطنتی برای بردن ادارد استارک به وینترفل آمده بود. داستان از این‌ قرار بود که دست شاه جان ارن به دلیل نامعلومی فوت شده بود و اکنون شاه بدون مشاور اعظم مانده بود.

زندگی جان اسنو در میان استارک ها
زندگی جان اسنو در میان استارک ها

برای همین به یاد دوست دوران شورشش ند استارک افتاده بود عازم وینترفل شده بود تا او را به همراه خود به پایتخت برده و دخترش سانسا استارک را نیز برای پسرش جافری باراتیون خواستگاری کند. مدت کوتاهی خاندان لنیستر که خانواده ملکه سرسی لنیستر بودند همراه شاه در وینترفل اقامت کردند و سپس جان اسنو همراه عمویش بنجن استارک و همراهی از خاندان لنیستر یعنی تیریون لنیستر راهی شمال شدند. تیریون از سر کنجکاوی قصد دیدن دیوار را داشت و جان به‌خاطر فرار از وینترفل.

زندگی جان در دیوار

مدت‌ها بود که دیوار دیگر جای دلاوران و جنگجویان نبود و تنها خلاف‌کاران از سرتاسر کشور به آن جا تبعید می‌شدند. به همین دلیل جان اسنو با اولین ورودش به دیوار متوجه این موضوع شده و کاملاً سرخورده شد. او دیگر به بنجن استارک نیز اعتماد نداشت؛ زیرا به او نگفته بود که دیوار جای تبعیدشدگان است. مدتی در انزوا به سر برد و دیگر برادران نیز با او صحبت نمی‌کردند چرا که از خاندانی خوش‌نام و بااصل‌ونسب به دیوار فرستاده شده بود.

زندگی جان اسنو در دیوار
زندگی جان اسنو در دیوار

با رفتن بنجن استارک به آن‌سوی دیوار جهت انجام چند مأموریت، جان کاملاً تنها شد؛ ولی بعد از مدتی دوستانی پیدا کرد که بتواند با آنها تمرین کند.

سر آلیستر تورن که فرمانده رزم برادران در دیوار بود به‌خاطر مهارت‌های جان اسنو در حسادت به او را بازکرده و اندک‌اندک به دشمنش تبدیل شد. بعد از مدتی نیز با آمدن سمول تارلی، پسر چاق و دست‌وپاچلفتی به دیوار و حمایت جان اسنو از او، این دشمنی بیشتر شد تاحدی‌که سر آلیستر به‌جای اینکه جان را که بهترین شمشیرزن دیوار بود برای رنجری انتخاب کند او را به آشپزخانه فرستاد. بعد از مدتی اما مورمونت که فرمانده کل دیوار بود او را سمت دستیار شخصی خود برگزید و این نشان از آینده‌ای درخشان برای جان بود. در همین دوران جان اسنو یک وایت واکر را که به مورمونت حمله کرد شکست داد و سوزانید و همین باعث شد فرمانده مورمونت به او شمشیر خاندان خود را که از فلز والرین ساخته شده بود و لانگ کلو نام داشت تقدیم کند.

جان اسنو یک جنگجوی افسانه ای
جان اسنو یک جنگجوی افسانه ای

همین زمان بود که خبر دردناک اعدام پدرش ادارد استارک به جان رسید و او را برآشفته کرد. ادارد استارک نیز به‌خاطر دسیسه‌های خاندان لنیستر به همان سرنوشت جان ارن، مشاور قبلی شاه دچار شده بود. جان اسنو اما موظف بود که به سوگند خود وفا کند و دیوار را تحت هیچ شرایطی ترک نکند. با اینکه تمام ذهنش پیش خانواده‌اش بود؛ اما به یاد آورد که پدرش به او آموخته همیشه از عهدهایی که می‌بندد پیروی کرده و دیوار را ترک نکرد. او به‌عنوان نگهبان شب در دیوار باقی ماند تا زمان انتقام خانواده‌اش برسد.

ماجراهای آنسوی دیوار

بعد از مدتی جان اسنو همراه گروهی که برای تحقیق درباره برادرهایی که قبلاً به آن‌سوی دیوار که سرزمین وحشی‌ها و وایت واکرها بود رفته بودند، راهی آن‌سوی دیوار شدند. او همچنین مشتاق بود بداند که عمویش بنجن استارک که همراه آن گروه رفته بودند چرا بازنگشته است. بعدازاین که به جایگاه انسان‌های اولیه رسیدند، جان به همراه کورین نصف دست و چند تا از برادران مأمور شد تا در میان وحشی‌ها رفته و اطلاعات کسب کنند؛ اما به گروهی از وحشی‌ها برخورد کردند. همه را کشتند تا اینکه نوبت به کشتن زندانی اسیر در دست جان اسنو رسید؛ اما او دریافت این زندانی دختری مو قرمز است و از کشتن او اجتناب کرد. به همین دلیل این دختر که ایگرت نام داشت از دست جان فرار کرد.

پیشنهاد خرید

خرید و دانلود کتاب پرنسس و ملکه

تومان 31,500تومان 19,700خرید و مطالعه

عشق جان اسنو و ایگرت؛ آتشی در میان یخ

وقتی جان به دنبال ایگرت روانه کوه‌های یخی می‌شود متوجه می‌گردد که توسط تعداد زیادی از وحشی‌ها محاصره شده و درنهایت توسط آنها اسیر می‌شود. هنگامی که اسیر می‌شود وارد صف دیگر برادران از جمله کورین نصف دست شده و متوجه می‌شود که کورین از او می‌خواهد تا او را کشته و به‌عنوان جاسوس وارد وحشی‌ها شود و اطلاعات کسب کند. کشتن کورین یک‌دست که توانسته بود تعداد زیادی از وحشی‌ها را شکست دهد توسط جان اسنو جایگاه او را نزد وحشی‌ها تا حدی بالا برد که او را پیش شاه خودشان بردند.

عشق جان اسنو و ایگریت
عشق جان اسنو و ایگریت

ملاقات با شاه منس ریدر برای جان موقعیتی فراهم آورد که آنها او را از خودشان بدانند و مطمئن شوند که از نگهبانی شب و کشتن وحشی‌ها دست کشیده است. ایگرت یکی از کسانی بود که روی این تصمیم وحشی‌ها و منس ریدر تأثیر زیادی گذاشت؛ زیرا از جان اسنو خوشش آمده بود. بعد از مدتی این عشق دوطرفه شده و جان اسنو با ایگرت معاشقه کرده و قسم‌های نایتس واچ را می‌شکند. این عشق روی جان اسنو تأثیر زیادی می‌گذارد؛ اما باز به یادش می‌آید که باید نقش جاسوسی خود را ایفا کند. به همین دلیل با وحشی‌ها که نقشه کشیده‌اند از دیوار عبور کنند همراه می‌شود؛ اما در آن‌سوی دیوار از دست آنها فرار می‌کند.

مبارزه با وحشی ها

در اولین فرصت جان به کسل بلک رفته و منتظر می‌ماند تا وحشی‌ها به آنجا حمله کنند. در این حمله اما او مجبور می‌شود مرگ ایگرت را مشاهده کرده و جان‌دادنش را در آغوش خود مشاهده کند.

جان دادن ایگریت در دستان جان اسنو
جان دادن ایگریت در دستان جان اسنو

سپس به برادران می‌گوید که وحشی‌ها نقشه کشیده‌اند به دیوار حمله کنند. سپس نقشه دفاع را کشیده و با موفقیت کامل حمله آنها را دفع می‌کند. بعد از اتمام حمله، سر الیستور که اکنون فرماندهی دیوار را برعهده دارد جان را محکوم به خیانت کرده و مجبورش می‌کند که یک‌تنه به میان وحشی‌‎ها رفته و به منس ریدر بگوید که خود را تسلیم کند. این کار را با امید اینکه جان اسنو کشته شود انجام می‌دهد؛ اما کسی خبر ندارد که جان افسانه‌ای چگونه قرار است از این ماجراجویی جان سالم به در ببرد.

پیشنهاد خرید

خرید و دانلود کتاب آتش و خون

تومان 99,000تومان 99,000خرید و مطالعه

ملاقات دوباره با منس ریدر

آنچه در ملاقات دوم جان اسنو با منس ریدر رخ می‌دهد؛ اما انتقام منس از جان نیست؛ بلکه گفتن حقیقتی است که تن جان را به لرزه می‌اندازد. منس به جان می‌گوید دلیل هجوم وحشی‌ها به دیوار و اقدام برای عبور از آن فتح سرزمین نیست؛ بلکه فرار از دست وایت واکرهایی است که قصد کشتن همه انسان‌ها را دارند. در همین هنگام اما لشکر استنیس باراتیون، مدعی پادشاهی، از راه‌ رسیده و وحشی‌ها را دستگیر کرده و همراه جان به پشت دیوار انتقال می‌دهند. آوازه شجاعت جان اسنو استنیس را متقاعد می‌کند که او را به‌عنوان کاندیدای فرماندهی دیوار انتخاب کند و درنهایت او رأی می‌آورد.

پیشنهاد خرید

خرید و دانلود کتاب رویایی از بهار

تومان 99,000تومان 99,000خرید و مطالعه

فرماندهی کلاغ ها

بعد از مدتی که آوازه جان به‌عنوان فرمانده نگهبانان شب به سراسر پایتخت می‌رسد، سرسی لنیستر که دشمن قسم‌خورده خاندان استارک است نقشه‌‎ای برای ازبین‌بردن او می‌کشد. نقشه این‌گونه است که قرار بوده ۱۰۰ نفر به‌صورت پنهانی وارد دیوار شوند و جان اسنو را به قتل برسانند. اما پیش‌ازاین که نقشه عملی شود سرسی لنیستر توسط مذهبیون دستگیر شده و راهی زندان می‌شود. در کتاب ناتمام ترانه یخ و آتش سرنوشت جان اسنو تا همین‌جا ترسیم شده و باید منتظر بمانیم تا ادامه مسیر زندگی وی را در کتاب جدید جرج.آر.آر مارتین پیگیری کنیم.

پیشنهاد خرید

خرید و دانلود کتاب بادهای زمستان

تومان 99,000تومان 99,000خرید و مطالعه

سرنوشت متفاوت جان اسنو در کتاب و سریال بازی تاج و تخت

اما سرنوشت جان اسنو در سریال بازی تاج و تخت به گونه دیگری رقم خورد. به این صورت که بعد از خیانت چند تن از نگهبانان نایتس واچ به او کشته توسط آن‌ها می‌شود. ملیساندر توسط قدرتی که خدای نور به او داده است جان را به زندگی برمی‌گرداند. سپس جان که دیگر دینی به قسم نایتس واچ ندارد از دیوار رفته و با فراهم آوردن سپاهی، رمزی بولتون را شکست داده و شاه شمال می‌شود. بعد از آن با اتحاد با دنریس تارگرین مقابل حمله وایت واکرها می‌ایستد و آن‌ها را شکست می‌دهد.

جان اسنو و دنریس تارگرین
جان اسنو و دنریس تارگرین

بعد از آن جان و دنریس که رابطه احساسی را هم با هم شروع کرده اند به همراه هم به پایتخت هفت اقلیم حمله می‌کنند و در یک نبرد خونین لنیسترها را قتل عام می‌کنند. جان اسنو که متوجه دیوانگی دنریس تارگرین می‌شود، برای جلوگیری از کشتار بیشتر مردم، او را می‌کشد و پس از آن به زندان افتاده و در نهایت به دیوار تبعید می‌شود تا مجددا به عنوان یک نگهبان تایتس واچ خدمت کند. اما جان اسنو در نهایت با مردم باقی مانده شمال (وحشی‌هاس آنسوی دیوار) به آنسوی دیوار می‌رود تا زندگی مدنظر خود را بسازد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

3,501 تعداد بازدید

دیدگاه ها

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
0
    0
    سبد خرید شما
    سبد خرید خالیخرید