تایوین لنیستر

تایوین لنیستر فرزند تایتوس لنیستر است که در کسترلی راک به دنیا آمده و در آنجا بزرگ می‌شود. مهم‌ترین چیزی که از کودکی تایوین با او مانده و تقریباً نگاهش را به دنیا شکل می‌دهد، خراب‌کاری‌ها و سست‌عنصری پدرش است. تایتوس لنیستر با نرم‌خویی خود باعث شده بود که نام خاندان لنیستر دیگر با احترام برده نشود و تایوین از کودکی این را فهمیده بود و به‌خاطر آن اذیت می‌شد.

تایوین در حادثه‌ای که پدرش در طی آن باعث شده بود ۳ تا از لردهای لنیستر توسط لیدی تاربک دستگیر شده و دیگر خاندان‌ها به‌خاطر آن لنیسترها را مسخره می‌کردند پی برد که درونش یک نیروی بسیار قدرتمند برای انتقام وجود دارد؛ اما پدرش مانع او شده است. یادگار این نرم‌خویی پدرش برای تایوین این بود که باعث شد اصلاً نخندد؛ زیرا از کودکی نام لنیسترها را با خنده از دهان دیگران می‌شنید و به همین دلیل از خندیدن متنفر شده بود.

ظاهر و ویژگی های شخصیتی تایوین لنیستر

با آن که اطلاعات زیادی از کودکی و نوجوانی تایوین لنیستر در دسترس نیست؛ اما در جوانی مردی شده بود بلندقامت، لاغر با چهره‌ای مصمم که در چشمانش می‌شد خشمی فروخفته مشاهده کرد. موها و ریشش طلایی بود و چشمانی سبز داشت که باعث شده بود موردتوجه دختران لنیستری قرار گیرد. او به‌خوبی از لقب خاندانش که شیر طلایی نامیده شده بود خبر داشت و به‌خاطر احیای دوباره آن زرهی طلایی برای خود سفارش داده بود و در زمان جوانی آن را بر تن می‌کرد.

افتخارات جوانی تایوین

تایوین لنیستر جوان که بزرگ‌ترین هدف خود را احیای دوباره خاندان لنیستر قرار داده بود و قصد داشت شکست‌ها و بدهی‌های پدرش را برطرف کند، اقداماتی شجاعانه و سنگدلانه را آغاز کرد. در اولین مأموریت خود ابتدا به سراغ خاندان‌های تاربک و رین رفت که از دستورات لنیسترها سرپیچی می‌کردند. تایوین با لشکری از کسترلی راک عازم قلعه‌های این دو خاندان شد و آنها را همراه با کل افرادشان از روی زمین محو کرد و کل نسل خاندان آن‌ها را منقرض کرد. ترانه باران‌های کستمیر (The Rains of Castamere) را در وصف خشونت تایوین در مقابل خاندان رین سروده‌اند.

بعد از مرگ پدرش تایتوس، تایوین لنیستر لرد کسترلی راک شد و دیگر اکنون می‌توانست با آزادی عمل بیشتری اهدافش را پیگیری کند. اولین کاری که تایوین لنیستر بعد از مرگ پدرش انجام داد این بود که معشوقه پدر را لخت کرد و او را مجبور کرد که از خیابان‌های لنیسپورت عبور کرده و فریاد بزند که: من فاحشه‌ام! زیرا باعث شده بود که لردهای کسترلی راک تمسخر شوند و حتی کار را به جایی رسانده بود که به‌جای پدر تایوین افراد را عزل و نصب می‌کرد.

بعدازاین اتفاق، بهترین رویداد زندگی تایوین که باعث شد بخندد پیش آمد و آن هم ازدواجش با دخترعموی زیبایش یعنی جوانان لنیستر بود. تایوین با تمام وجود جوانا را دوست داشت و در تمام اقدامات بعدی‌اش از او مشورت می‌خواست. در همین زمان بود که جوانا برای تایوین یک دوقلو پسر و دختر به اسم‌های جیمی و سرسی به دنیا آورد. دیدن فرزندان تایوین را بیش‌ازپیش مصمم کرد که عظمت خانواده لنیستر را دوباره بازگرداند؛ زیرا در نظر تایوین و جوانا این بود بود که سرسی ملکه شده و جیمی لرد کسترلی راک شود.

تایوین لنیستر و دوران اوج قدرت

تایوین لنیستر که توانسته بود دشمنان را حذف کند و به‌خوبی از پس اداره کسترلی راک برآید، موردتوجه پادشاه ایریس تارگارین دوم قرار گرفت. این‌گونه شد که در سن ۲۰ سالگی، تایوین به دعوت پادشاه توانست دست شاه شود. از این زمان تا ۲۰ سال بعد، تایوین به‌عنوان دست شاه توانست به‌خوبی هفت اقلیم را در صلح نگه‌ دارد. به‌خاطر اقتدار و تصمیمات اساسی تایوین، این ضرب‌المثل میان مردم رواج پیدا کرده بود که درحقیقت این تایوین است که مملکت را اداره می‌کند نه ایریس.

بااین‌حال زمانی که ایریس تارگارین دچار روان‌پریشی شد و تمایلاتی به زن تایوین پیدا کرد و دستور سوزاندن افراد را می‌داد، این ارتباط خوب شاه و دست و صلح پایدار در هفت اقلیم کم کم رو به افول نهاد. در این زمان تایوین با خانواده‌اش به کسترلی راک بازگشت تا حداقل از فرزندانش محافظت کند؛ اما برخلاف میل وی، پادشاه جیمی را وارد گارد شاهنشاهی کرده و پیش خودش نگه داشت.

نقش تایوین لنیستر قیام رابرت باراتیون

در همین زمان‌ها بود که فرزند شاه یعنی ریگار تارگرین لیانا استارک، خواهر ادارد استارک و برندون استارک را به‌خاطر علاقه زیادی که به او داشت دزدید و همین باعث شد که استارک‌ها به پایتخت بیایند و پدر و برادر بزرگشان در آتش ایریس سوزانده شوند، رابرت باراتیون و ادارد استارک بر ضد تارگرین‌ها قیام کرده و آنها را کامل از بین ببرند. در این زمان اما تایوین لنیستر در کسترلی راک سکوت کرده بود و تنها زمانی با لشکرش به پایتخت رفت که دیگر چیزی از تارگرین‌ها باقی نمانده بود.

ورود وی همراه با کرگور کلگان (معروف به کوه) بود که البته فرزندان ریگار و زنش را به قتل رساند و جیمی نیز خود پادشاه را از پشت با شمشیر کشت. با اجام این کار، تایوین وفاداری خود را به رابرت باراتیون نشان داد و با همین اقدام جایی مناسب در سلطنت جدید برای خود دست‌وپا کرد.

قدرت گیری خانواده تایوین

با روی تخت نشستن رابرت باراتیون، تایوین دخترش سرسی لنیستر را به او داد و سرسی ملکه هفت‌اقلیم شد. در این زمان خانواده لنیستر به اوج اقتدار و قدرت رسیدند. تایوین به کسترلی راک برگشته بود و به پادشاهی، طلا وام می‌داد. جیمی در گارد سلطنتی بود و سرسی نیز ملکه کل هفت اقلیم شده بود. تایوین لنیستر در این مدت نیز با مدیریتی که از نظر مالی بر سلطنت داشت باعث شده بود که صلح و آرامش در هفت‌اقلیم حاکم شده و پادشاه رابرت باراتیون نیز غرق در شراب‌‎خواری و عیش‌ونوش شود.

فرزند آخر و دشمنی با وی

پیش‌ازاین که این اتفاقات پیش آید، آخرین فرزند تایوین لنیستر نیز به دنیا آمده بود که او را تیریون لنیستر نامیدند. اما این فرزند از نظر تایوین موجودی شوم بود که برای عذاب او فرستاده شده بود. او پسری کوتوله بود که هنگام زایمان مادرش را از دست داد. مرگ جوانا لنیستر هنگام تولد تیریون باعث شده بود که نفرت تایوین از تیریون بیشتر شده و او را نه‌تنها لکه ننگی در دامن خانواده لنیستر بداند؛ بلکه عامل از دست‌دادن عزیزترین شخص زندگی خود را نیز این موجود خبیث می‌دانست.

مرگ ادارد استارک و آغاز دورانی نو برای تایوین و لنیسترها

در دورانی که تایوین در آرامش کامل در کسترلی راک زندگی می‌گذرانید، رابرت باراتیون دست خود یعنی جان ارین را از دست داد و به همین دلیل سراغ دوست قدیمی خود یعنی ند استارک رفته بود تا او را دست خود کند. اما بعد از مدتی به‌خاطر بعضی اتفاقات و آشکارشدن راز رابطه میان سرسی و جیمی برای ادارد، سرسی برای شاه و ادارد نقشه‌ای کشید تا هر دو کشته شوند. ابتدا رابرت باراتیون را با شراب مسموم هنگام شکار از میدان به در کرد و سپس دستور داد که ادارد استارک را به جرم خیانت به شاه دستگیر کرده و به دیوار تبعید کنند که جافری (شاه وقت / پسر سرسی) دستور داد گردن او زنده شود. با این اقدام فرزند اول سرسی و رابرت باراتیون یعنی جافری بارتیون روی تخت سلطنت نشست و سرسی ملکه مادر شد.

نبرد هوشمندانه تایوین لنیستر با دشمنان

با گردن زدن والی شمال یعنی ند استارک مردان شمالی بر علیه پادشاهی هفت اقلیم اقدام به شورش کرده و فرزند ارشد ادارد استارک یعنی راب استارک فرماندهی آنها را برعهده گرفت. در این هنگام جیمی لنیستر در جبهه شمالی و تیریون هنگام بازگشت به پایتخت توسط مردمان شمالی دستگیر می‌شوند. جیمی توسط لیدی کتلین یعنی مادر راب استارک آزاد می‌شود تا به پایتخت برگشته و دخترانش را که همراه ادارد به پایتخت رفته بودند آزاد کند و به شما بفرستد. از آن سو تیریون نیز با یک مبارزه از دست خواهر لیدی کتلین خلاص شده و همراه مردمانی جنگجو به جبهه پدر در برابر راب ملحق می‌شود. بعدازاین نبرد و شکست نیروهای شمالی، تایوین متقاعد می‌شود که تنها با دسیسه‌چینی برای راب می‌توان او را از میدان به در کرد. به همین دلیل توسط والدر فری او و مردانش را به عروسی دعوت می‌کند تا پیمان اتحاد با فری‌ها را جشن بگیرند؛ اما در این زمان راب و تمام نیروها توسط نیروهای فری کشته می‌شوند و این برنامه هوشمندانه‌ای بود که تایوین لنیستر برای از بین بردن شاه جدید شمال پیاده کرده بود.

در این زمان تایوین لنیستر تیریون را به‌عنوان جایگزین خود یعنی دست شاه به پایتخت می‌فرستد تا در نبرد در مقابل استنیس بارتیون به جافری کمک کند. هنگام نبرد نیز خود تایوین با اتحاد جدیدی که با خاندان تایرل بسته است وارد میدان شده و استنیس را شکست می‌دهد. بعدازاین اقدام، خودش دست شاه شده و تیریون را به‌عنوان ارباب سکه‌ها انتخاب می‌کند. در نبردی که تیریون همراه پدر در مقابل شاه داشته با یک فاحشه به نام شی آشنا می‌شود و دزدکی او را با خود به پایتخت می‌آورد. تایوین در این هنگام از این کار تیریون مطلع می‌شود و به همین دلیل دستور می‌دهد با سانسا استارک ازدواج کند. سال‌ها قبل تیریون که عاشق فاحشه دیگری شده بود، تایوین با دادن سکه به سربازان و تجاوز گروهی به فاحشه درس دردناکی به تیریون داده بود و این بار هم قصد داشت درس دیگری به او دهد.

مرگ تایوین توسط پسرش تیریون

در روز ازدواج جافری لنیستر با مارجری تایرل، تایوین یک شمشیر با فلز والریایی به شاه هدیه می‌دهد؛ اما کمی بعد پادشاه با شراب مسموم شده و کشته می‌شود. با مرگ جافری اولین مظنون، تیریون شناخته شده و سریع دستگیر می‌شود. در این موقعیت، تایوین لنیستر که سال‌ها منتظر روزی مانده بود تا تیریون را به هر نحوی از خاندان لنیستر خارج کند مسئول بررسی این پرونده و تعیین درستی اتهام قتل شاه می‌شود. در دادگاه تیریون، تایوین از شی به‌عنوان شاهدی بر علیه او استفاده می‌کند و این موضوع باعث شکسته‌شدن تیریون می‌شود. بعدازاین که تیریون قاتل شناخته می‌شود، او درخواست محاکمه با مبارزه را می‌دهد.

با این اقدام سرسی گرگور کلگان (کوه) را برای مبارزه وارد میدان می‌کند؛ اما تیریون کسی را ندارد تا وقتی که اوبرین مارتل به قصد انتقام از کوه (گرگور کلگان) داوطلبانه مبارز او می‌شود. در نبرد میان اوبرین مارتل و گرگور کلگان، کلگان اوبری مارتل را شکست می‌دهد و با این کار اعدام تیریون قطعی می‌شود؛ اما در زمانی که باید سپری شود تا تیریون اعدام شود توسط برادرش جیمی آزاد می‌شود. در این هنگام تیریون برای دیدن پدرش رفته و شی را در تخت او می‌یابد. ابتدا او را کشته و درنهایت نیز با تیر پدرش را در دستشویی به قتل می‌رساند. این‌گونه تایوین که لنیسترها را به اوج قدرت رساند، توسط پسری که از او متنفر بود کشته شده و زندگی‌اش پایان می‌یابد.