رنلی براتیون

رنلی براتیون آخرین پسر استفون براتیون و کاسانا استرمونت از خاندان براتیون است که در استورم اند به دنیا آمده و همان جا در کنار رابرت و استنیس براتیون، برادران بزرگ خود بزرگ می‌شود. از کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و در کنار رابرت که بیشتر هوایش را داشت فنون شمشیربازی و حکمرانی را آموخت. کودکی و نوجوانی او در گیرودار شورش برادرش یعنی رابرت گذشت و همیشه ایده برپایی کشوری که از جور و ظلم عاری باشد را در سر می‌پرورانید. او قدی بلند با موهایی مشکی و صورتی زیبا داشت که باعث شده بود دختران زیادی برای به دست آوردنش تلاش کنند.

شخصیت و گرایش رنلی براتیون

رنلی نیز مانند رابرت شوخ و برون‌گرا بود و به‌راحتی می‌توانست دوست پیدا کند. تفریحات او شامل شکار و گردش و بحث درباره امور سیاسی بود؛ اما برخلاف رابرت به زنان و مشروب علاقه نداشت و گرایشاتی به جنس موافق خود داشت. به همین دلیل مورد انتقاد بسیاری از طرف‌داران خود و بازیچه تمسخر مخالفانش قرار می‌گرفت. شخصیت قوی و عاقلش باعث شده بود که رابرت حکومت بر استورم اند را به وی و حکومت بر دراگون استون را به برادر بزرگ‌ترش یعنی استنیس براتیون بسپارد. استورم اند از نظر سیاسی جای مهم‌تری بود و همین باعث شده بود که استنیس نیز از رنلی خوشش نیاید و به او حسادت بورزد. همچنین این بینش عاقلانه کاری کرد که در سنین جوانی به عضویت شورای کوچک پادشاهی درآمده و در امور مملکت‌داری به برادرش یعنی شاه رابرت براتیون مشورت دهد.

همدلی رنلی با ادارد استارک

رنلی براتیون ذات درستی داشت و بیشتر به بهترشدن اوضاع مملکت می‌اندیشید تا برادرش. به همین دلیل وقتی ادارد استارک وارد شورای پادشاهی شد و مقام دست شاه را برعهده گرفت، به دیدار استارک رفته و به او توضیح داد که شورای کوچک پادشاهی باید بتواند نقش بهتری در اداره امور مملکت ایفا کند. زمانی هم که رابرت برای شکار رفته و زخمی شده بود، رنلی مطمئن شد که دسیسه‌ای از جانب سرسی در میان است و خود را فورا به ادارد استارک رسانید و به او گفت که پیش‌ازاین که سرسی اقدامی کند باید فرزندانش را گروگان بگیرند؛ اما ادارد از این پیشنهاد سرباز زد. در این زمان رنلی براتیون که از ادارد نیز ناامید شده بود همراه سر لوراس تایرل شهر را ترک کردند.

ادعای پادشاهی رنلی براتیون

بعد از مرگ رابرت براتیون، با این که استنیس از رنلی براتیون بزرگ‌تر بود؛ اما او نیز به‌خاطر محبوبیتش توانست بسیاری از پرچم‌داران را با خود متحد کرده و ادعای پادشاهی کند. او به‌‎خاطر ارتباط پنهانش با سر لوراس تایرل و البته وعده ازدواج با خواهرش مارجری تایرل توانست پشتیبانی خاندان تایرل را کسب کرده و نیروهای خود را قوت بخشد. با این که رلی براتیون موقعیت خوبی برای حمله به پایتخت داشت؛ اما سعی کرد که نیروهای بیشتری را تحت حمایت و رهبری خود درآورد برای همین در جنوب مشغول سفر به سرزمین‌های مختلف و صحبت با خاندان‌های گوناگون شد.

همچنین نقشه وی این بود که زمان جنگ میان استارک‌ها و لنیسترها وارد عمل نشود تا آنها بتوانند حسابی یکدیگر را فرسوده کنند. علاوه با بستن راه انتقال آذوغه به پایتخت توانسته بود مدت زیادی مردم پایتخت را گرسنه نگه دارد تا مگر لنیسترها تسلیم شوند. در این زمان اما برادرش استنیس که قصد داشت به هر قیمتی شده پیروز شده و تخت پادشاهی را از آن خود کند، در استورم اند به نیروهای رنلی براتیون حمله کرده و آنها را در محاصره قرار داده بود.

مذاکرات و مرگ مشکوک رنلی براتیون

بانو کتلین که آرزویش گرفتن انتقام از لنیسترها به‌خاطر کشتن همسرش ادارد استارک بود در این زمان وارد میانجی‌گری میان برادران شد؛ زیرا به حمایت آنها نیاز داشت. او ابتدا برای متقاعدکردن رنلی براتیون راهی استورم اند شد؛ اما رنلی برادرش را مسخره کرد و او را کله‌شقی خواند که شکستش قطعی است. در همین زمان که بانو کتلین نزد رنلی رفته بود، سایه‌ای سیاه در چادر رنلی پدیدار شده و او را کشت.

این سایه سیاه توسط ملیساندر، یعنی ساحره استنیس براتیون و با شمایل وی به سمت رنلی روانه شده بود. این‌گونه شد که یکی از کاندیدهای خوب برای سلطنت و برقراری آرامش به دست برادر خود با استفاده از جادوی سیاه کشته شد.