بارا (Barra)

رابرت براتیون و فرزندان نامشروع

گفته می‌شود رابرت براتیون در میان تمام شاهانی که هفت‌اقلیم به خود دیده بود، یکی از شهوت بازترین و بی‌مسئولیت‌ترین آن‌ها در قبال خانواده‌اش بوده است. این عادت را هم از دوران نوجوانی به ارث برده بود و برای همین تا زمان مرگ چندین فرزند نامشروع از وی به جا ماند. فرزندانی که هر کدام سرنوشت‌های تلخی را به‌خاطر نامشروع بودن تجربه کردند و در سراسر هفت‌اقلیم پراکنده شده بودند. از تعداد دقیق این فرزندان اطلاعی در دست نیست؛ اما یکی از آن‌ها بارا نام داشت که دختری بسیار زیبا بود. دختری که تا قبل از دوسالگی به دست یکی از افراد گارد شاهنشاهی کشته شد.

پتایر بیلیش و زنان فاحشه

داستان به‌دنیاآمدن بارا موضوعی بود که پتایر بیلیش در جریان آن بود. پتایر بیلیش یکی از اعضای شورای سلطنتی بود که در کنار این شغل، شغل دیگری هم داشت. او مسئولیت سامان‌دهی فاحشه‌های دربار را برعهده داشت و بهترین آن‌ها را از سراسر هفت‌اقلیم جمع‌آوری می‌کرد و با بررسی سلامت آن‌ها، به درباریان سرویس‌رسانی می‌کرد. یکی از این فاحشه‌ها میگن نام داشت که در جوانی به فاحشه‌خانه آمده بود و به‌خاطر زیبایی خاصی که داشت رابرت براتیون افتخار داده بود و با وی ارتباط برقرار کرده بود. ارتباطی که حاصل آن دختری با نام بارا شد.

مشکلات ند استارک و شورای سلطنتی

زمانی که جان ارن دست شاه رابرت کشته شد و رابرت براتیون از ند استارک خواست که به‌عنوان دست شاه به پایتخت آید، موضوع فرزندان نامشروع شاه دوباره مطرح شد و شورای پادشاهی به این نتیجه رسیدند که باید فکری به حال این موضوع کنند. ند استارک به‌عنوان رئیس این شورا نظر داد که همه این فرزندان نامشروع شناسایی شده و برای آن‌ها و مادرشان مستمری ماهانه در نظر گرفته شود. این موضوع از نظر دیگر اعضای شورا تمسخرآمیز آمد؛ زیرا هم آبروی شاه در خطر می‌افتاد و هم این که این پیشنهاد خرج اضافه روی دست خزانه شاهنشاهی می‌گذاشت.

کشته شدن به دست جانوس اسلینت

حل این معضل تا مدتی ناتمام باقی ماند تا این که به طور مخفی دست به کشتن فرزندان نامشروع شاه زدند. ند استارک از این موضوع اطلاعی نداشت و گویی شورا سرخود برای این مسئله راه‌حل پیدا کرده بود. برای همین جانوس اسلینت که یکی از فرماندهان گارد سلطنتی بود روزی سرزده وارد فاحشه‌خانه دربار شد و سراغ میگن و دخترش بارا را گرفت. بعدازاین که میگن با دخترش حاضر شد، با لبخندی نزد جانوس آمد؛ زیرا گمان می‌کرد رابرت براتیون بالاخره وی را به یاد آورده و قصد دارد فرزندش را به رسمیت بشناسد.

اما زهی خیال باطل! جانوس اسلینت بعد از دیدن مادر و دخترش که هنوز شیرخواره بود، او را از بغل مادرش جدا کرده و به دست یکی از سربازانش داد تا او را بکشد. سرباز بخت‌برگشته اما دلش نیامد این کودک بی‌گناه را بکشد برای همین خود جانوس با بی‌رحمی تمام کودک را بغل کرده و با خنجر گلویش را برید. پتایر بیلیش در این لحظه آن جا حضور نداشت؛ اما دختری که سمتش محافظت از آن جا در صورت نبود پتایر بیلیش بود و رز نام داشت، با دیدن این صحنه مادر بی‌هوش شده را بغل کرده و از صحنه دور کرد. این جنایت در ذهن تک‌تک سربازها حک شد.

تاوان مرگ بارا برای جانوس اسلینت

بعدها استارک اعدام شد و جانوس اسلینت همچنان در گارد شاهنشاهی مسئول بود. در ایامی که تیریون لنیستر به‌عنوان دست شاه جافری انتخاب شد، از خبرچینانش شنید که جانوس چنین جنایتی را انجام داده است. برای همین وی را سریعاً خواند و دستور داد که به دیوار تبعید شود. جانوس که در گارد سلطنتی برای خود ثروتی فراهم کرده بود از این خبر کاملاً شوکه شد و با ناراحتی تمام به دیوار رفت. در دیوار ابتدا فکر می‌کردند که جانوس تجربه‌های نظامی زیادی را با خود به همراه آورده است؛ اما در نبرد با وحشی‌ها مشخص شد که بزدلی بیش نیست و تنها قادر است کودکان را بکشد.