ارن یگر (Eren Yeager) را می‌توان عضو سابق دسته دیدبانی و شخصیت اصلی مجموعه حمله به تایتان دانست. او نه تنها پسر گریشا و کارلا یگر بود، بلکه همین طور که باید بدانید برادرخوانده میکاسا آکرمن، و برادر ناتنی زیک یگر خوانده می‌شود.

ارن یگر (Eren Jaeger)

ارن در ناحیه شیگانشینا متولد شد و در همان ناحیه پرورش یافت، مکانی که به آن اشاره شده است تقریباً در جنوبی‌ترین مرز دیوار ماریا قرار دارد. او تا سال ۸۴۵ در آنجا میزیسته تا این که تایتان عظیم‌الجثه و تایتان زرهی به این دیوار نفوذ کردند. این رویدادی که به وجود آمد باعث شد تا سیلی از تایتان‌ها خود را به شهر برسانند و آنجا را به نابودی بکشانند. ارن در این نابودی، شاهد ماجرا‌هایی بود که می‌توان به مرگ مادرش و بلعیده شدن توسط یک تایتان خندان اشاره کرد. ضمن اینکه اتفاق پیش آمده باعث شد تا ارن یگر نسبت به تایتان‌ها تنفر شدیدی پیدا کند، تا جایی که به خودش قول داد تمام آن‌ها را از بین ببرد.

همچنین می‌توانید برای خواندن مانگا حمله به تایتان به صورت سه بعدی کلیک کنید.

دو سال بعد از این اتفاق، ارن یگر به همراه خواهرخوانده خود (میکاسا آکرمن) و بهترین دوستش (آرمین آرلرت) به مدرسه افسری ۱۰۴ام پیوستند. این سه توانستند این موفقیت را از آن خود کنند که مدرسه موردنظر فارغ التحصیل شوند و به دسته‌ای از دیدبانی اضافه شوند.

ارن پس از پیوستن به زیرزمین خانه‌ی خود و بعد از اینکه خاطرات پدرش را باز کرد به حقیقتی که پیرامون تایتان‌ها را دربرگرفته بود پی برد. همچنین این نکته را متوجه شد که تاریخ الدیا و مارلی اطلاعاتی را جمع‌آوری کرده‌اند. سپس با سوگندی که خورد سعی کرد تا خاستگاه خودش را از دشمن اصلی‌شان نجات دهد. این دشمنی که به آن سوگند خورده بود شامل انسان‌هایی بودند که در آن سوی دریا میزیستند.

بعد از اینکه ارن توانست با به ارث بردن قدرت از پدرش، تایتان‌های حمله و بنیادی را پیاده‌سازی کند. به طوری که در زمان حمله به لیبریو و پس از خوردن خواهر کوچک (ویلی تایبور) قدرتی به دست آورد که به مانند تایتان چکش جنگ بود.

شخصیت ارن یگر

با تمامی توضیحاتی که بالاتر به آن اشاره کردیم، ارن فردی سرسخت، با اراده و گاهی شتاب‌زده توصیف شده است. ویژگی‌های گفته شده باعث ایجاد پیامد‌هایی خوبی در این شخصیت شده تا جایی که برای محافظت از بشریت و در آخر فرار از دیوار‌ها اراده‌ای قوی به او بخشیده است. او از کودکی به شدت این جریان را پیگیری می‌کرد تا به دسته دیدبانی بپیوندد، حتی در این باره با مادرش به مشاجره می‌پرداخت و علاوه بر این، مردم روستا را هم احمق خطاب می‌کرد.

ارن برای دوستش آرمین، خواهر خوانده میکاسا و از همه مهم‌تر خانواده‌اش اهمیت زیادی قائل بود تا جایی که برای کمک به آن‌ها از هیچ خطری چشم پوشی نمی‌کرد. حتی شخصیت ارن برای افرادی که نمی‌شناسد هم رفتار‌های تندی در دفاع از آن‌ها از خود نشان می‌دهد. برای باز شدن این نکته می‌توان به زمان اسیر شدن میکاسا توسط دو نفر قاچاقچی انسان اشاره کرد که ارن برای کمک به میکاسا به کشتن قاچاقچیان اقدام کرد، با توجه به اینکه در آن زمان او شخصی به نام میکاسا را نمی‌شناخت.

شخصیت ارن یگر
شخصیت ارن یگر

این رفتار ارن تا جایی ادامه داشت که پس از مرگ وحشتناک مادرش و حتی قطع ارتباط با پدرش شدت پیدا کرد. ارن در کودکی خود و پس از اینکه از سرزمین‌های آن سوی دیوار‌ها اطلاع پیدا کرد از طریق کتابی که به او نشان دادند توانست با دنیای شگفت خارج از دیوار‌ها اشنا شود. در ادامه آشنایی با شگفتی دنیای خارج از دیوار‌ها، تصمیم گرفت روزی بتواند همه آن‌ها را با چشم خود ببیند.

با به وجود آمدن این پیشامد‌ها او نسبت به افراد داخل دیوار که قرار بر این است در همین نزدیکی زندگی کنند و بمیرند، نگرشی با تحقیر پیدا کرد. همین تحقیری که از آن گفته شد ممکن است به این خاطر باشد که نتواند به راحتی با همسالان خود دوست شود. در نتیجه همین نگرش که با دیده تحقیر به آن نگاه می‌کرد، سربازان هنگ دیدبانی را تشویق می‌کرد و از آن‌ها به عنوان قهرمان یاد می‌کرد و حتی آرزوی این را داشت که روزی به آن‌ها اضافه شود. اگر فردی در مورد هنگ، بحث شدیدی را پیش می‌کشید او سریع واکنش عصبی از خود نشان می‌داد و همین شرایط باعث شد او با پیوستن عزمی محکم به این هنگ، بین او و مادرش و حتی میکاسا اختلافاتی پیش بیاید.

ارن خویشتن دار خوبی نیست، به طوری که این موضوع در اغلب مواقع او را به دردسر‌های بیشتری می‌کشاند و دوستان و خانواده‌اش را نگران می‌کند. با پیش آمدن این دردسر‌ها، رفتار بی‌پروایانه او افزایش پیدا کرد و شرایطی را به وجود آورد که او را به فردی خطرناک تبدیل کرد. وقتی ارن این قابلیت را داشته باشد که به اندازه کافی عصبانیت او تحریک شود، می‌تواند شخصیتش را به یک جنون همراه با خشونت سوق دهد.

در کودکی خود به مانند دیگر کودکان علاقه‌مند بود که جهان را به شکلی سیاه و سفید بنگرد، بدین صورت که نسبت به بشریت ترحمی را در خود می‌دید. در بیشتر مواقع به قلبش گوش می‌داد تا اینکه بخواهد از مغزش پیروی کند حتی به جایی رسیده بود که می‌توانست جان خود را در خطر بیاندازد.

شخصیتی که از آن صحبت می‌کنیم، فردی بسیار کاریزماتیک با استعدادی بالا است که توانسته سخنرانی‌های پرشوری از خود ارائه دهد. همپنین باعث شده در بیشتر اوقات به صورت ناخواسته این امتیاز را داشته باشد که موفق به متقاعد کردن انبوهی از شنودگان با دیدگاه خود شود. حتی ژان کیرستاین که رقیب سرسخت او در نظر گرفتته می‌شود این مسأله را پذیرفته بود. او بعد‌ها به طور آگاهانه توانست با مهارتی که از خود سراغ دارد، فالکو را به راحتی متقاعد کند تا نامه‌ای را به خارج از لیبریو تحویل دهد، با این وجود که الدیایی‌ها در بیشتر مواقع آنجا ممنوع الخروج بودند.

در سال‌های پس از بهبودی شیگانشینا، ارن پیشرفت چشمگیری داشت تا جایی که هم در جنگ و هم در خارج از جنگ مهارت‌های تحلیلی و تاکتیکی با نفوذی کسب کرد. او به واسطه‌ی همین مهارت‌ها به موفقیت دیگری رسید به طوری که توانست راینر را به دام بیندازد و در نبرد خود علیه لارا تایبور این امتیاز را داشته باشد که بتواند به سرعت شرایط تایتان چکش جنگ را استنباط کند.

ارن این اعتقاد را داشت که گاهی اهدافی که در نظر گرفته می‌شوند نیاز به اقداماتی دارد که قابل درک از جهت اخلاقی نیست. این باور تا جایی ادامه داشت که او هنگام اعلام جنگ علیه مارلی، روش‌های پیش رو را از قبل مشخص کرده بود. ارن از اعتماد فالکوی دوازده ساله سوء استفاده کرد به طوری که در یورش به لیبریو ده‌ها غیرنظامی بی‌گناه الدیایی (از جمله کودکان) را به کشتن داد.

ظاهراً حضور ارن در جنگ مارلی با شرق-میانه نیز تا حدی باعث شده بود، روان او تحت تأثیر قرار بگیرد. چرا که او در زندگی گذشته‌اش برای مرگ همرزمانش بسیار ناراحت می‌شد اما وقتی شنید که آخرین کلمات ساشا براوس “گوشت” بوده، به این موضوع از ته دل خندید. با اینکه پس از این قضیه ژان او را مسئول مرگ ساشا میدانست، واکنش او تغییر کرد و اندوهگین شد.

با شروع غرش، ارن قصد کرد تا شرایطی را به وجود آورد که مردم جهان، الدیایی‌ها را طوری ببینند که با داشتن عنوان قهرمان او را متوقف کرده‌اند. در ادامه جریان پیش آمده او هنوز اطمینان نداشت که ایا دوستانش قادر به این امر هستند که می توانند جلوگیری از او کنند یا نه. حتی او با خاطر نشان کردن این رویداد که اگر این کار را نکنند، غرش را کامل خواهد کرد، آن‌ها را به تکاپو انداخت.

ارن نمی‌توانست دلیلی بیاورد که تعیین کند دنیا از بین خواهد رفت با توجه به اینکه در روز تولدش از زبان گریشا شنیده بود که “تو آزاد هستی”. ارن می‌خواست با میکاسا و دیگر دوستانش باشد، اما این را هم میدانست که با از بین بردن ۸۰ درصد از جمعیت جهان، دیگر اینکه او را ببخشند به صفر می‌رسد.

تاریخچه ارن یگر

ارن در ناحیه‌ای نزدیک به شیگانشینا در منطقه جنوبی دیوار ماریا متولد شد و از او به عنوان فرزند گریشا یگر و کارلا یگر یاد می‌شود. او با داشتن دوستانی اندک که یکی از بهترین آن‌ها آرمین آرلرت بود، اغلب به آن‌ها در برابر همسایه‌های قلدر دفاع می‌کرد. آرمین کتاب‌های بسیاری می‌خواند، به طوری که با خواندن یک کتاب پنهان شور زیادی برای ترک کردن دیوار‌ها در خود می‌دید و به سفر کردن به دنیای بیرون اشتیاق پیدا کرده بود. حتی رویای این را در سر داشت که با پیوستن به دسته دیدبانی تا دنیای بیرون از دیوار‌ها سرک بکشد و همچنین علاقه داشت تا زودتر از زمان به موعود رسیدن سن مورد نیاز به استخدام سربازی برسد. با همه‌ی این موارد ارن و ارمین به خاطر چنین رویا‌هایی که در نظر داشتند اغلب توسط دیگران دست انداخته می‌شدند.

زمانی که ارن نه سال داشت، او موفق شد میکاسا آکرمن را از دست راهزنانی که قصد داشتند او را به عنوان برده بفروشند، نجات دهد. در ادامه این موضوع او به تنهایی به اتاق میکاسا رفت که او توسط دو راهزن به اسارت گرفته و در حال مراقبت از او بودند. ارن با فریب دادن راهزنان به واسطه وانمود کردن به پریشانی و گم شدنش، توانست آن‌ها را از گارد خود پایین آورد. به دنبال آن با استفاده از چاقو و نیزه و در حالی که میکاسا داشت با وحشت به آن‌ها نگاه می‌کرد، راهزنان را ناکار کرد. وقتی راهزن دیگری می‌خواست به ارن ضربه بزند و او را خفه کند، میکاسا چاقوی ارن را در دست گرفت با این حال برای کشتن راهزن شک داشت. در همین حین ارن به او گفت که اگر نتواند کاری کند، هر دوی آن‌ها توسط راهزنان کشته خواهند شد. در حالی که ارن داشت بی‌هوش می‌شد، میکاسا با اقدام علیه کشتن راهزن، کار را تمام کرد.

پس از پایان یافتن این ماجرا، پدر ارن وقتی فهمید که ارن به تنهایی و بدون اینکه پلیس را خبر کند با آن راهزنان درگیر شده به خاطر بی‌پروایی که از خود نشان داده بود، عصبانی شد. ارن به خاطر اینکه پدر خود را ناراحت کرد از او عذرخواهی کرد اما همچنان از کشتن راهزنان اصلاً ناراحت یا پشیمان نبود. ارن با متوجه شدن این موضوع که میکاسا سرما خورده است، شال گردن خود را به او بخشید. از آنجایی که پدر و مادر میکاسا توسط راهزنان کشته شده بودند، دکتر یگر به میکاسا این پیشنهاد را داد تا در کنار خانواده آن‌ها بماند و ارن بی‌تردید از این تصمیم استقبال کرد.

توانایی‌های ارن یگر

توانایی های ارن یگر
توانایی های ارن یگر

– هنر‌های رزمی ارن یگر

– توانایی در استفاده از ابزار تحرک همه جانبه قدرت‌های تایتانی

تایتان حمله

پس از اینکه دیوار ماریا سقوط کرد، گریشا ارن را که در یک اردوگاه مستقر بود، یافت و او را با خود به میان جنگلی مجاور برد. گریشا پس از اینکه کلید زیر زمین خانه را به ارن داد یک سرم به او تزریق کرد تا او به یک تایتان خالص تبدیل شود. این تایتان به وجود آمده با خوردن گریشا، قدرت ارن را تبدیل به تایتان حمله بنیادی و تایتان بنیادی کرد. سال‌ها بعد از این حمله در جریان اولین نبرد تروست، ارن توسط یکی دیگر از تایتان‌ها زنده خورده شد به طوری که انگیزه او برای نابودی تایتان‌ها این جریان را به دنبال داشت که باعث شود برای اولین بار بتواند این امکان را داشته باشد که یک تایتان حمله را بیدار کند.

ارن در این فرم به یک تایتان ۱۵ متری شناخته می‌شود که ظاهری با مو‌هایی سیاه تا‌شانه دارد، همچنین گوش‌های نوک تیز، صورتی اسکلتی، فاقد لب و بینی بلند است. برخلاف دیگر تایتان‌ها، شکلی که تایتان او دارد تا حد قابل توجهی عضلانی‌تر دیده می‌شود.

تایتان بنیادی با ربوده شدن تایتان بنیادی توسط پدر ارن یعنی گریشا از خاندان ریس، به شخص خود ارن تحویل داده شد. این تایتان قابلیت آن را داشت که به کنترل تایتان‌های خالص درآید. با تمامی این اوضاع، این توانایی زمانی قادر به استفاده شدن است که ارن با یک تایتان که خون سلطنتی دارد در ارتباط باشد.

ارن در ابتدا توانایی ذکر شده را در حالی به دست آورد که با مشت زدن به تایتان خاندان (قبلاً یک انسان با خون سلطنتی بود) آن را کشف کرد. سپس او به دیگر تایتان‌های اطرافش این دستور را داد تا به طرز کاملاً غافلگیرکننده و با نقشه‌ای شریرانه به تایتان راینر و برتولت و حتی تایتان خندان حمله برد و آن‌ها را نابود کند.

چهار سال پس از اولین استفاده تصادفی ارن، او سرانجام تصمیم گرفت با آزادی روح یمیر فریتز از کنترل نوادگانش، تمام قابلیت‌هایی را که تایتان بنیان‌گذار دارد را به دست آورد. او با این قدرت کامل این امکان را داشت تا تمامی تایتان‌های دیوار را به کنترل خود درآورد. حتی یک بدن تایتانی منحصر به فرد را در خود ایجاد کند تا بتواند از طریق تله‌پاتی قادر به ارتباط با همه مطیعان یمیر شود.

تایتان چکش جنگ

در نتیجه ارن در طول حمله‌ای که با لیبریو با بلعیدن لارا تیبور داشت، توانست قدرت تایتان چکش جنگ را از آن خود کند. او حتی این قابلیت را دارد که از قدرت‌های چکش جنگ به ایجاد سلاح‌ها و ساختار‌های بیشمار بپردازد.

ارن یگر تایتان چکش جنگ
ارن یگر تایتان چکش جنگ

این مطلب را به اشتراک بگذارید

2,036 تعداد بازدید

دیدگاه ها

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
0
    0
    سبد خرید شما
    سبد خرید خالیخرید