یلنا (Yelena) در Attack on titan

شخصیت یلنا

یلنا از پیروان پرشور زیک یگر هم به شمار می‌رفت که برای او تحسین و احترام زیادی قائل است. او در بیشتر مواقع فردی آرام و خونسرد به نظر می‌رسد، حتی زمانی که ژان کیرشتاین به دلیل کم توانی در انجام اعمالش سر او داد و بیداد می‌کرد، رفتارش هیچ تغییری پیدا نمی‌کرد. با این وجود، او به قبول مسئولیت تمایل دارد و اگر در انجام وظیفه خود کوتاهی کند، معذرت خواهی می‌کند. برای خواندن مانگا حمله به تایتان به صورت سه بعدی می توانید کلیک کنید.

به نظر می‌رسد با تمامی این گفته‌ها، یلنا از شخصیتی بسیار آرام برخوردار است در حالی که در برخی از اقدامات خود لحن خشک و شوخ طبعی هم دارد، با این حال، اونیانکوپون او را به عنوان یک راهنمای بی‌رحم و مصمم وصف کرده است چراکه او برای رسیدن به اهدافش بیش از یکبار تشکیلات و سازمان خود را آلوده می‌کرد.

بسیاری از افراد تذکر داده‌اند که یلنا در رفتار خود تا حدودی حیران است. اگر گمان کند که یکی از رفقای او برضد اهداف خود فعالیت می‌کند یا به افرادی که در آخر سعی در نجات آن‌ها دارند اهانت می‌کند، یلنا شورش می‌کند و بدون تردید آن‌ها را به قتل می‌رساند. همچنین می‌توان مدعی شد که او یک جامعه‌شناس است به طوری که در حال لبخند زدن می‌تواند در آستانه اشک ریختن باشد.

تاریخچه یلنا

یلنا در خانواده‌ای که از نظر رفتاری ساده به نظر می‌رسیدند در مارلی به دنیا آمد که بعد‌ها از اینکه در این کشور متولد شده ناامید شد. او پس از اینکه با زیک یگر ملاقات کرد، طرحی را خلق کرد که می‌توانست با آن استواری خود در تاریخ را پدید آورد و حتی حامی زیک در نجات جهان شود.

یلنا پیش‌زمینه‌ای دروغ مانند از خود نشان داد و مدعی شده است که وطنش مورد حمله‌ی مارلی قرار گرفته و فتح شده است. او را به ناچار با لقب یک سرباز به منظور جنگ در ارتش مارلی دعوت کردند. او در آنجا با سربازانی مواجه شد که از نظر طرز تفکر مشابه خود بودند و آن‌ها را برای نبرد بر ضد جنگجویان مارلی برنامه‌ریزی کرد.

در طول نبرد میان جنگجویان مارلی در (شرق میانه)، یلنا و همرزمانش در موقعیتی قرار می‌گیرند که نمی‌توانند اراده‌ای از خود نشان دهند و شورش بر ضد مارلی را از دست می‌دهند. با این حال، زیک موفق می‌شود آن‌ها را از مرگ حتمی نجات دهد، البته با روحیه جنگندگی که جوانان سرباز دارند باعث الهام بخشیدن روحیه به یلنا می‌شوند.

او بعد‌ها به عنوان یکی از پیروان فداکار زکی شناخته می‌شود، تا جایی که او را خدا می‌داند. او و گروهش به زیک ملحق می‌شوند و به طور جدی شروع به سازماندهی یک شورش می‌کنند.

همانطور که او با زیک کار می‌کند، او و سایر اعضای کاندید شده توسط زیک از برادر ناتنی‌اش ارن (که دارای دو قدرت تایتان است) آگاه می‌شوند. یلنا خواستار این می‌شود تا به عنوان بخشی از خدمه در یک کشتی به جزیره پارادیس برود.
در سال ۸۵۱، کشتی مملو از خدمه به پارادیس می‌رسد و در کمترین زمان ممکن توسط شکل تایتان ارن دستگیر و به ساحل برده می‌شود. آن‌ها با هانجی زوئه رو به رو می‌شوند و درخواست گفت و گو با آن‌ها را می‌دهند. هنگامی که افسر فرمانده او از گوش دادن خودداری می‌کند، یلنا بدون وقفه‌ای او را می‌کشد و همراه با اونیانکوپون، خواسته‌ی هانجی را برای صحبت قبول می‌کند.