لیوای آکرمن (Levi Ackermann) در Attack on titan

شخصیت لیوای آکرمن

لیوای شخصیتی دارد که حتی نزدیکترین کسانش از او به عنوان فردی وسواسی در پاکیزگی یاد می کنند. او نسبت به آلوده شدن خود یا وسایلش بیزار است و در میدان جنگ تیغه‌های خود که آغشته به خون است را پاک می‌کند. با این حال، او اگر لازم بداند از لمس کردن ناپاکی دریغ نخواهد کرد.  او یک فرد پذیرا نیست و اغلب نزدیک شدن به لیوای امکان پذیر نیست. او به ندرت احساسات خود را بروز می‌دهد و نسبت به دیگران شخصیت سردی دارد. شیوه صحبت کردن او را می‌توان صریح و توهین‌آمیز در نظر گرفت و اظهارنظر‌های او اغلب ناخوشایند یا نامناسب به نظر می‌رسند. شوخ طبعی او که شاید بتوان گفت از خصلت‌های خوب یک فرد می‌تواند باشد به سمت توهین و تلخی گرایش دارد. همه این‌ها باعث شده تا شخصیت وی برای بسیاری ناراحت‌کننده به نظر برسد.

همچنین می‌توانید برای خواندن مانگا حمله به تایتان کلیک کنید.

لیوای در زندگی مجرمانه خود، قبل از این که به هنگ دیدبانی گرایش پیدا کند، در شهر زیرزمینی میزیست و از گرفتن دستور از کسی جلوگیری می‌کرد. با این حال، او پس از اینکه به هنگ دیدبانی ملحق شد، احترام زیادی برای فرمانده اروین اسمیت قائل بود. به طوری که با کمال میل دستورات او را پیروی و با روی باز پذیرا بود. وی همچنین اعتماد بسیار زیادی نسبت به زیردستان خود دارد. او دارای احساس همدلی و یکدلی است، اگرچه این رفتار را به ندرت از خود بروز می‌دهد. یکی از مشخصه‌های بارز که در لیوای آکرمت می‌توان پیدا کرد این است که ارزش زیادی برای زندگی انسان‌ها قائل است. وی خودش به این جمله واقف است که از تلفات غیرضروری بیزار و نسبت به زیردستان خود این جمله را تکرار می‌کند که از عقل خود استفاده کنند و تا جای ممکن از اشتباهاتی که به قیمت جان آن‌ها تمام می‌شود دوری کنند.

تاریخچه لیوای آکرمن

لیوای نتیجه رابطه نامشروع مادرش یعنی کوچل آکرمن با فردی دیگر در شهر زیرزمینی است. خصوصیات مادر او این را به همگان نشان می‌دهد که فردی لاابالی بود تا جایی که جسدش توسط برادرش یعنی کنی آکرمن پیدا شد. کنی همچنین لیوای را در مرحله‌ای یافت که در شرایط نامناسب فیزیکی در جلوی تخت مادرش‌ایستاده بود. کنی این تصمیم را گرفت تا خودش مراقبت از لیوای را عهده دار شود. او هر آن چیزی را که یاد داشت به او آموخت و او را بزرگ کرد: به او مهارت‌هایی یاد داد که چطور از چاقو استفاده کند و نحوه رفتار در شرایط مختلف را به وی یادآور شد. لیوای نیز به عنوان یکی از اعضای خانواده آکرمن این نکته را هم یاد گرفت که چطور از قدرت درونی خود بهترین بهره را ببرد.

همانطور که اشاره شد با گذشت زمان کنی هر آنچه که به یاد داشت و آموخته بود را به لیوای تدریس کرد، با این حال او خودش را شخص مناسبی به عنوان یک پدر یا حامی برای لیوای نمی‌دانست. روزی که لیوای توانست در مبارزه‌ای فرد دیگری را شکست دهد، کنی با خوشحالی از اینکه توانسته به لیوای مهارت‌های مورد نیاز را برای زنده ماندن در شهر زیرزمینی بیاموزد، او را ترک کرد و روانه شهر دیگری شد.

لیوای آکرمن با گذشت مدت‌ها با فورلن چرچ آشنایی پیدا کرد و فورلن تصمیم گرفت قدرت لیوای را در مبارزه با گروهی از اوباش مورد آزمایش قرار دهد. در واقع نقشه‌ای که فورلن کشیده بود و قصد برپایی آن را داشت این بود که ببیند لیوای ارزش ملحق شدن به گروه اوباش خود را دارد یا نه. در واقع او با دیدن قدرتی که لیوای از خود در برابر همگان نشان داده بود، شگفت‌زده شد و آن‌ها سرانجام با هم به دوستی روی آوردند و یک باند بزرگ را تشکیل دادند.

یک روز بعد از اینکه سرقت بزرگی را به انجام رساندند، فورلان اقدام به تصمیمی گرفت که به تقسیم سهم اعضا ختم شد. فولان با دانستن این موضوع که یکی از اعضای باندش یعنی ‌یان پایش دچار جراحت و آسیب بسیاری شده است به او سهم بیشتری را اختصاص داد. تا جایی که لیوای متوجه این موضوع شد و دلیل اقدامی که توسط فورلان انجام شده بود را جویا شد. در هنگامی که فورلان در حالی که داشت وضعیت ‌یان را توضیح می‌داد، یک دختر جوان به نام ایزابل به شکل کاملاً ناگهانی توانست وارد مخفیگاه آن‌ها شود. ظاهر قضیه اینطور بود که برای نجات یک پرنده و بازگرداندن آن به سطح زمین قصد این را داشته که شهر زیرزمینی را در سریع‌ترین زمان ممکن ترک کند در صورتی که بدون پرداخت هزینه ناممکن بوده است.

 افرادی که به دنبال او بودند با دخالتی که لیوای و فورلان انجام دادند از گرفتن ایزابل دست کشیدند و وی را فراری دادند. ایزابل قبلاً دیده بود که لیوای و فورلان از ابزاری استفاده می‌کنند که کاربردی به صورت متحرک همه-جانبه دارد، و از آن‌ها تقاضا کرد تا او نیز به گروهشان ملحق شوند. با درک لیوای از این موضوع و پذیرفتن آن، باعث خوشحالی بسیار ایزابل شد.

 بعد از این که ایزابل توانست با تمرین آن پرنده را نیز آزاد کند، هر سه‌ی آن‌ها این امتیاز را داشتند که توسط افرادی برای انجام کاری در نظر گرفته شوند. این افراد پیش از انجام کار به این نکته پی برده بودند که خرج و مخارج معالجه دوست آن‌ها یعنی‌ یان را بدهند و او را برای درمان به کلینیکی به سطح زمین ببرند. مشتری این کارشخصی نبود جز یک اشرافی به نام “نیکولاس لاوف” که عنوان یک گروگان را به همراه داشت، ولی با این حال لیوای انجام کار را قبول کرد. هدف لاوف این بود که اسنادی مربوط به کسب و کارش را به دست آورد، البته این اسناد در دست یک فرمانده به نام “اروین اسمیت” بود. از دیگر کار‌هایی که به سرعت بخشیدن این معامله انجامید این بود که برای شیرین کردن معامله موردنظر به لیوای و شرکایش اعلام کرد در صورت انجام کار به آن سه حق شهروندی سطح زمین را اعطا خواهد کرد.

توانایی‌های لیوای آکرمن

لیوای توانایی های بالایی در نبرد و فرماندهی داشت که در ادامه به مهمترین آن‌ها می‌پردازیم.

هوش بالای لیوای آکرمن

لیوای جدا از اینکه از مهارت بالایی درنبرد برخوردار است، توانایی بالای دیگری هم دارد و آن این است که در تجزیه و تحلیل سریع موقعیت‌ها و تصمیم‌گیری حساب شده عمل می‌کند. تا جایی که این موضوع باعث شده او خودش و همرزمانش را در موارد مختلفی در زمانی سریع و بدون اتلاف وقت نجات دهد. با این حال، لیوای از اعتقادی برخوردار است که یک شخص نمی‌تواند همیشه درست تصمیم بگیرد و گاهی شرایط از عهده فرد خارج است.

مهارت لیوای در کار با شمشیر

هنگامی که لیوای برای اولین بار این امتیاز را پیدا کرد که به دسته دیدبانی راه پیدا کند، او یکی از دو شمشیر خود را به شکل برعکس در دست گرفته بود که همین موضوع این دلیل را به وجود آورد تا فرمانده بخش بگوید که کارش«اشتباه» است. با این حال این روشی در پیش گرفته به او این کمک را می‌رساند که در کشتن تیتان‌ها سریع‌تر اقدام کند. حتی ممکن است این روش را با الهام از آموزش‌های کنی آکرمن در کار با چاقوآموخته باشد.