یکی دیگر از سر دستههای گروه دیدبانی که به عضویت این دسته درآمده، ساشا براوس (Sasha Braus) نام گرفته است. علاوه بر عضو دیدبان بودن یکی از اعضای سابق لشکر مدرسه نظامی ۱۰۴ام هم به شمار میرود. البته در این مدرسه توانسته رتبه نهم از ده فرد برتر را از آن خود کند. ساشا در واقع به عنوان یک گردآورنده مواد غذایی اضطراری فعالیت میکرد که همیشه در کنار کارش، گفتاری مؤدبانه هم داشته است. او در اطراف روستایی به نام داپر، سکونت گزیده بود. (روستایی که در جنوب قلمروی دیوار رز قرار گرفته بود. )
ساشا براوس (Sasha Braus) در Attack on titan
شخصیت ساشا براوس
ساشا دختری دوست داشتنی با رفتاری سرگرمکننده بود. او که در روستای داپر متولد شده بود، گویشی محلی داشت، اما از خجالتش آن را در میان سخنرانیهای رسمی پنهان میکرد، حتی وقتی که با دانشجویان دانشجوی دیگر مکالمه داشت. ساشا در ابتدا تا حدودی ترسو شناخته میشد و در شرایط استرسزا قابلیت این را داشت که اشتباه کند. او نسبت به سایر دوستانش سادهاندیش و عجیبوغریب به نظر میرسید، اما در کمال تعجب، نگاه او بسیار تیز و دقیق، بهطور خارق العادهای شجاع بود، حتی به او لقب قاضی عاقل را داده بودند چراکه در مواقع خطر میدانست که باید چه تصمیمی بگیرد.
ساشا به داشتن اشتهای زیاد و پرخوری معروف بود. به طوری که وقتی غذا میخورد احساس رضایت و تسکین به او دست میداد، مخصوصاً در زمانی که استرس شدیدی داشت، و غذا تنها چیزی بود که باعث آسودگی ذهنش میشد. به اندازهای میل به غذا خوردن از خود نشان میداد که مایل به سرقت غذا از فروشگاههای پیاده نظام و یا آشپزخانه است و پس از ربودن یک سیبزمینی و شرحی بیحوصله درباره دزدی آن به “دختر سیبزمینی” لقب پیدا کرد. او حین گذراندن سالهای جوانی که برای شکار و یافتن غذا تلاش بسیار میکرد، این گرایشهای پرخوری را افزایش داد.
تاریحچه ساشا براوس
قبل از اینکه ساشا به بلوغ جوانی برسد و وارد ارتش شود، فردی نسبتاً بیتحمل و نزدیکاندیش شناخته میشد. او فقط به خودش و روستایش اهمیت میداد. علاوه بر این، او از اینکه سنتهای آنها تغییر کند در جهت خیری بیشتر خودداری میکرد. ساشا با پدرش دعوا میکند، زیرا به او گفتهاند که گوشت زمستانی را از روی زمین نخورد. پدرش نمیتواند جلوی او را بگیرد و در حالی که او گوشت را میبلعد، با خستگی با او سخن میگوید که چرا نگه داشتن غذا امری مهم تلقی میشود. پس از اینکه وال ماریا سقوط کرد، بسیاری از پناهندگان به سرزمینهای وال رز هجوم آوردند، که همین موضوع منجر به کمبود غذا در این منطقه شده است.
پدرش اقرار میکند به این موضوع هم فکر کرده است که حتی جنگل را به آنها بدهد تا بتوانند مزرعه بسازند، حین اینکه قبیله شکارچی به مراقبت از اسبها میپردازد، اما ساشا با مخالفت خود و دلیلی که میآورد با آنها صحبت میکند که آنها نباید زندگی را مانند خودشان فقط به خاطر تازه واردان متوقف کنند.
پدرش در میان تصدیق حرف او، مخالفتش را هم نشان میدهد و میگوید: (مراقبت کردن از مردم مهمتر از این است که به تنهایی زندگی کنید.)او در نهایت اعلام میکند که میخواهد با قبیله خود زندگی کند، حتی اگر به معنای این باشد که بخواهند روش زندگی آنها تغییر کند. ساشا که از این امر عصبانی شده بود برای اینکه کارشان را تلافی کند به خدمت سربازی میرود.
مطالب دنیای Attack on titan
دیدگاه ها