ملکه کنونی دیوارها را به نام هیسوتوریا ریسو (Historia Reiss) می شناختند. او همچنین به عنوان دختر نامشروع راد (ریس اشرافزاده)، و جز آخرین بازمانده های عضو خاندان سلطنتی ریس به شمار می رفت. او تا زمان سرکوبی یا واژگون شدن دیوار ماریا در یکی از ملکهای خانواده ریس و در انزوا به تنهایی بزرگ شد و رشد پیدا کرد. مدتی بعد از ماجرای سقوط دیوار ماریا، مادرش را جلوی چشمانش کشتند، و سپس هیستوریا مجبور شد از نام و وابستگی خود به خاندان ریس کناره گیری کند و به عنوان هویت جدید کریستا لنز زندگی خود را ادامه دهد. او همچنین به خدمت نظامی ورود پیدا کرد که حتی منتظر بودند وی در آنجا زنده نماند.
هیسوتوریا ریسو (Historia Reiss) در Attack on titan
هیسوتوریا ریسو به لطف قدرت یمیر توانست این موفقیت را کسب کند تا به عنوان سربازی برتر در دهمین دسته خود از آموزش رهایی پیدا کند و به دسته دیدبانی اضافه شود. بعد از موفقیت کودتا علیه دولت، هیستوریا به عنوان ملکه جدید دیوارها منتخب شد و توانست جایگاه پادشاه دستنشانده قبلی را به خود اختصاص دهد.
خرید و دانلود کمیک آخرین بازمانده از ما (The Last of us)
تومان 26,000تومان 0خرید و مطالعهتاریخچه هیسوتوریا ریسو
همانطور که بالاتر اشاره کردیم، “هیستوریا ریس” دختر نامشروع و ناشناخته “راد ریس” است که پدرش (رئیس خانواده ریس و پادشاه حقیقی دیوارها) شناخته می شد. او این امکان را داشت در ملکی که تحت اداره خانواده ریس بود بزرگ شود و راه خود را بیابد. مادر او به طور عمد از او دوری می کرد و بیشتر وقتش را با مطالعه کردن کتابهای مختلف می گذراند یا در شب به ترک کردن ملک اقدام میکرد.
در این زمان خواهر ناتنی او یعنی فریدا پی در پی با او ملاقات می کرد. فریدا در واقع جای شخصیت مادر هیستوریا را برای خواهرش پر کرده بود تا او احساس تنهایی نکند و حتی به او نحوه خواندن را تدریس می کرد و اغلب با او به بازی کردن میپرداخت. با این حال او برای در امان ماندن هیستوریا مجبور بود در پایان هر ملاقات به کمک قدرت تایتان بنیادی که به او بخشیده شده بود، حافظه خواهر کوچکش را پاک سازی کند.
هیستوریا با گذشت زمان رشد کرد و هر کتابی که میتوانست را به مطالعه آن می پرداخت، از جمله یک کتاب که رابطه معمول بین یک مادر و فرزند را به شرح کاملی توضیح داده بود. این موضوع باعث شد تا او سوالی در دهنش پدید آید که ارتباط فیزیکی خودش با مادرش چطور می گذشت، به این ترتیب او تلاش کرد به مادرش بیشتر نزدیک شود و او را در آغوش خود جای دهد، با این حال مادرش با خشونت او رفتار می کرد تا جایی که وی را به طرفی پرت کرد و بیپرده به او گوشزد کرد که از به قتل نرساندن هیستوریا در زمان تولدش بسیار تاسف می خورد. هیستوریا با وجود این که دچار آسیب بدی شده بود اما از این موضوع خوشنود بود که برای اولین بار توانسته با مادرش به صحبت کردن بپردازد.
بعد از این اتفاق پیش آمده، هیستوریا دیگر نتوانست مادرش را برای سالها ببیند و با او صحبت کند. در این دوران او کم کم متوجه شد جایگاهش در خاندان ریس بر چه اساسی است، به خصوص به این درک رسید که اطرافیانش او را به چشم یک نفرینشده تماشا می کردند؛ اگرچه او هنوز هم نمیدانست دلیل این رفتار و طرد شدنش به چه عنوانی است و برای چیست.
مطالب دنیای Attack on titan
دیدگاه ها