نایمروس مارتل که شاهزاده دورن است یکی از کسانی است که با تصمیماتش باعث میشود اتفاقاتی در وستروس افتاده و سرنوشت بسیاری از مردم این سرزمین تغییر کند. جرج. آر. آر. مارتین با پرداختن به شخصیت دوران مارتل قصد داشته نشان دهد که در میان پادشاهان تمامیتخواه وستروس، شاهزادهای وجود دارد که فقط داشتن قدرت برایش مهم نیست؛ بلکه مصلحت مردم و آرامش آنها نیز برایش اهمیت دارد. دوران مارتل در اولین شناخت شخصیتی ضعیف و بدون اقتدار نشان داده میشود؛ اما هر چه بیشتر که به وی دقت کنید متوجه خواهید شد که این شاهزاده دیدی عمیقتر از اطرافیانش داشته و هدف بزرگتری دارد که شاید فقط عده اندکی آن را متوجه شوند. برای شناخت بهتر داستانهای ترانه یخ و آتش لازم است که شاهزاده دوران را خوب بشناسیم و بدانیم که سرنوشت وی چه بوده است. دوران در سریال بازی تاجوتخت نیز بهخوبی معرفی شده و ما نیز باحوصله او و تصمیماتش را در این جا بررسی خواهیم کرد.
دوران نایمروس مارتل (Doran Nymeros Martell)
کودکی دوران نایمروس مارتل و ویژگی های شخصیتی
دوران نایمروس مارتل فرزند لوین مارتل و پرنسس دورن است و در سان اسپیر متولد شده و همان جا بزرگ میشود. دوران دارای ۴ برادر و خواهر است که مورس، اولیوار، الیا و ابرین نام دارند. گویا دوران مارتل از دوران کودکی منزوی بوده و بیشتر اهل مطالعه و مشاهده بوده است تا مبارزه و شمشیربازی. ارتباط وی با پدر و مادرش چندان مشخص نیست؛ ولی از نظر ظاهری به مادرش شبیه بوده است. چهره دوران مارتل طبق توصیفهایی که از وی انجام شده است چندان جذاب نبوده؛ اما بهاندازه کافی جذبه در چهرهاش داشته که بتواند اوضاع دورن را کنترل کند. بارزترین ویژگی شاهزاده دوران درایت و خردمندی وی بوده است.
دوران نوجوانی دوران نایمروس مارتل و مرگ اعضای خانواده
دوران کودکی دوران مارتل و همچنین نوجوانی وی با غمی بزرگ همراه بوده است. او در دوران کودکی شاهد مرگ عزیزانش یعنی موس و اولیوار بوده است. این موضوع باعث شده بود که بیشتر نوجوانی و جوانی وی در تنهایی بگذرد و کسی بزرگتر از خودش نداشته باشد که به وی راهورسم مبارزه و کشورداری را بیاموزد. پدرش نیز قبل از دوران نوجوانی از دنیا رفته بود و برای همین بهشدت تنها بود. الیا و ابرین نیز سنی کمتر از دوران داشتند و برای همین باید در کنار به دوش کشیدن بار تنهایی، از آنها نیز مراقبت میکرد. برای همین عده زیادی معتقدند که دوران مارتل بهخاطر درک این تنهایی زیاد شاهزادهای منزوی و ساکت شده بود و کسی را برای همصحبتی نداشت.
دوران جوانی و ازدواج دوران نایمروس مارتل
دوران در زمان جوانی که هنوز مریض نشده بود، توانست با اقبال روبرو شده و سفرهای زیادی به سرزمینهای آزاد داشته باشد. در طول این سفرها تجربه شاهزاده دوران بیشتر از قبل شد و بیشتر توانست زندگی را تجربه کند. در اثر این تجارب بود که دوران مارتل یکی از شاهزادگان خردمند دورن شده و توانست در سنین بالاتر تصمیمات خردمندانهای بگیرد. جالب است بدانید در یکی از سفرهایش به نورووس شاهزاده دوران همسر آینده خود را پیدا کرد.
دوران و ملاریو از نورووس در دیدار اول عاشق یکدیگر شدند و اینگونه شاهزاده دوران توانست کمی شادی در زندگیاش تجربه کند. بعد از اینکه دوران و ملاریو با یکدیگر نامزد شدند، مادر دوران به همراه ابرین و الیا مارتل به جنوب سفر کردند. در نبود مادر وظیفه پاسبانی از دورن برعهده دوران بود و این اولین تجربه شاهزاده دورن دررابطهبا حکومت بود. ازدواج دوران و ملاریو یکی از معدود ازدواجهایی بود که به دلایل سیاسی صورت نگرفت؛ بلکه این دو عاشق یکدیگر شدند. گفته شده که ملاریو بعد از آمدن به دورن و زندگی کنار دوران، کمی غمگین شد؛ زیرا بافرهنگ دورن سازگاری نداشت. این دو کنار هم سه فرزند به نامهای آریانه، کوئینتین و تریستان شدند.
دوران نایمروس مارتل و از دست دادن خواهر در شورش رابرت
از گذشتههای دور، دو خاندان مارتل و تارگرین متحدان خوبی برای یکدیگر بودند. در زمان سلطنت ایریس دوم نیز که مادر دوران حاکم دورن بود این اتحاد حفظ شده بود. بعد از مرگ مادر، شاهزاده دوران به حاکمیت دورن منسوب شد و همچنان روی اتحاد با تارگرینها تأکید داشت. بااینحال تصمیمات احمقانه ایریس تارگرین در این زمان باعث شده بود که عده زیادی از خاندانهای مهم وستروس بر علیه وی دست به شورش بزنند. این شورش که رهبر آن رابرت براتیون بود به نام شورش رابرت شناخته میشود. داستان ازاینقرار بود که شاهزاده ریگار تارگرین نامزد رابرت یعنی لیانا استارک را دزدیده بود و برای همین برادر و پدر لیانا برای بازپسگیری وی نزد ایریس رفته بودند.
اما در کمال ناباوری ایریس بهجای تنبیه پسرش، دستور داد برادر و پدر لیانا استارک را در ملا عام اعدام کنند. این اقدام باعث شد رابرت براتیون و ند استارک که برادر لیانا بود، دست به شمشیر برده و دیگر خاندانها را بر علیه ایریس تارگرین متحد کنند. اینگونه بود که تقریباً تمام وستروس درگیر جنگ داخلی شد. اما دوران مارتل بهخاطر جلوگیری از ریختهشدن خون مردم دورن، خود را قاتى این شورش نکرد و ترجیح داد که دورن بیطرف بماند. البته این تصمیم عواقبی داشت که باعث شد عده زیادی از مردم دورن بهخصوص برادرش یعنی ابرین مارتل از وی کینه به دل بگیرند.
زمانی که تقریباً تارگرینها شکستخورده بودند، تایوین لنیستر به همراه لشکری از لنیسترها و سر گرگور کلگان راهی پایتخت شدند تا ایریس را از تخت به زیر کشند. این اقدام باعث شد که اتفاقی به نام غارت بارانداز رخ دهد. در غارت بارانداز گرگور کلگان به دستور تایوین لنیستر به الیا مارتل که همسر ریگار بود و از وی دو فرزند داشت، تجاوز کرده و او و فرزندانش را از دم تیغ بگذراند. خبر تجاوز و قتل الیا مارتل که به شاهزاده دوران رسید، او و برادرش ابرین بسیار شوکه شدند. ابرین با شنیدن این خبر تصمیم گرفت لشکری از دورن برداشته و برای انتقام خواهر با نیروهای لنیستر درگیر شود؛ اما دوران مانع این اقدام شد. شاهزاده دوران صلح را بر انتقام ترجیح داد؛ اما همیشه دوست داشت که موقعیتی مناسب پیش آید تا انتقام خواهرش را بگیرد.
پذیرایی دوران مارتل از میرسلا در دورن
هر چند لنیسترها خواهر دوران مارتل را به بدترین شکل کشتند، اما دروان چنان معتمد بود که زمانی که تیریون لنیستر بهعنوان دست شاه جافری براتیون انتخاب شده بود، تصمیم گرفت دختر سرسی لنیستر یعنی میرسلا را به عقد شاهزاده تریستان درآورد تا هم اتحادی میان لنیستر و مارتل برقرار شده و هم جان میرسلا در زمان جنگ بلک واتر حفظ شود. شاهزاده دوران نیز از این پیشنهاد استقبال کرد و گفته شده که در زمانی که میرسلا در دورن حضور داشت، از وی مانند فرزند خویش محافظت میکرد و هیچ آزار و اذیتی به میرسلا نرسید. هر چند سرسی لنیستر بسیار نگران بود که نکند مارتلها بخواهند انتقام الیا مارتل را از میرسلا بگیرند، اما شاهزاده دوران اجازه چنین کاری را نداد.
بیماری نایمروس مارتل و مرگ برادر
موقعیتی که شاهزاده دوران مارتل به دنبال آن بود در ۵۰ سالی و زمانی که تقریباً بیماری نقرس او را زمینگیر کرده بود پیش آمد. داستان ازاینقرار بود که در عروسی جافری براتیون و مارجری، شخصی که بعدها مشخص شد مادربزرگ مارجری بوده است شراب مخصوص شاه را مسموم کرده و باعث شد او جان خود را از دست دهد. به علت کینه قدیمیای که سرسی و تایوین از تیریون داشتند، متهم اصلی قتل شاه تیریون اعلام شد. برای اینکه اعدام تیریون حالت رسمی پیدا کند تایوین اقدام به برقراری یک دادگاه صوری کرد که البته ابرین مارتل یکی از هیئتمنصفه این دادگاه انتخاب شد. این اولینبار بود که بعد از قتل الیا مارتل، یکی از مارتلها به پایتخت دعوت میشد و برای همین موقعیت مناسبی بود تا انتقام الیا گرفته شود.
هر چند در ابتدا تایوین قصد داشت از شاهزاده دوران دعوت به عمل آورد، اما به علت بیماری این وظیفه برعهده ابرین گذاشته شد. با برگزاری دادگاه تیریون، تصمیم بر این گرفته شد که تیریون لنیستر قاتل جافری است و باید اعدام شود. تیریون اما به این حکم اعتراض کرد و تصمیم با مبارزه را انتخاب کرد. سرسی برای مبارزه از گرگور کلگان درخواست کرد که قهرمان وی شود و از سویی ابرین که منتظر رودررویی با گرگور بود، خودش را قهرمان تیریون معرفی کرد. روز موعود فرارسیده بود و قرار بر این شد که ابرین و گرگور کلگان با هم روبرو شوند.
در ابتدای نبرد ابرین توانست گرگور کلگان را بهخوبی خسته کرده و درنهایت او را زمین بزند. این موفقیت نسبی اما دوام زیادی نیاورد و گرگور از یکلحظه غافل شدن ابرین استفاده کرد و او را زمین زد. ابتدا چشمانش را کور کرد و سپس مغزش را ترکاند. در این حادثه معشوقه ابرین یعنی الاریا سند هم حضور داشت و این بار کینه لنیسترها به دل الاریا نشست؛ زیرا با تمام وجود عاشق ابرین بود. با پخششدن خبر مرگ ابرین، شاهزاده دوران باز هم کاری نکرد و این بار عده بیشتری از مردم بهخصوص اطرافیان ابراین و الاریا سند از وی ناراضی شدند.
سرنوشت دوران نایمروس مارتل در سریال بازی تاج و تخت
نقش دوران مارتل را در سریال بازی تاجوتخت الکساندر سیدیگ بازی کرده است. در این سریال سرنوشت دوران مارتل تا زمان مرگ برادر تقریباً مشابه سرنوشتی که برای وی در کتاب ترانه یخ و آتش بیان شده ترسیم شده است. اما بعد از مرگ ابرین مارتل معشوقه وی یعنی الاریا سند وقتی به دورن بازمیگردد، تصمیم میگیرد تا زمینه انتقام ابرین از لنیسترها را بگیرد. برای همین همراه با دختران نامشروع ابرین که به مام مارهای شنزار شناخته میشدند در ابتدا نقشهای برای کشتن میرسلا کشیدند و سپس با بهدستآوردن نظر موافق دیگر شاهزادگان دورن، شاهزاده دوران را کنار بزنند.
در سریال چنین روایت میشود که ابتدا یک علامت مار با گردنبند میرسلا در دهان آن برای سرسی لنیستر از طرف دورن ارسال میشود. این قضیه باعث میشود که سرسی احساس خطر کرده و از جیمی لنیستر بخواهد برای برگرداندن میرسلا به دورن برود. جیمی تصمیم میگیرد که بهصورت ناشناس وارد دورن شود؛ اما توسط افراد الاریا سند محاصره شده و با هم درگیر میشوند. این درگیری تا جایی ادامه مییابد که افراد شاهزاده دوران ازراهرسیده و دو طرف را دستگیر میکنند. وقتی دوران مارتل از قضیه باخبر میشود، به میرسلا میگوید برای اطمینان خاطر دادن به جیمی و سرسی با جیمی همراه شده و به پایتخت برود.
قبل از همراه شدن میرسلا با جیمی، الاریا سند با بوسیدن میرسلا زهری را در دهانش وارد میکند تا نقشهاش عملی شود. میرسلا و جیمی غافل از همهجا وارد کشتی میشوند تا به پایتخت بازگردند؛ اما میرسلای بیگناه در اواسط سفر بهخاطر اثر زهر از دنیا رفته و جنازه وی به پایتخت بازمیگردد. از سویی الاریا سند و دختران ابرین نقشه کنارزدن شاهزاده دوران را عملی کرده و با محاصره و خلع سلاح او و افرادش، شاهزاده را گردن میزنند. اینگونه زندگی یکی از صلحجوترین حاکمان وستروس به پایان میرسد.
دیدگاه ها