در داستانهای ترانه یخ و آتش، شخصیتهای اصلی و فرعی زیادی وجود دارند که البته میزان اهمیت آنها به جایگاه اجتماعی که دارند بستگی ندارد. برای مثال جان اسنو که در ابتدا یک حرامزاده بیاهمیت نشان داده میشود و بهترین کاری که میتواند انجام دهد عضویت در نگهبانان شب است، در انتهای داستان دارای نقشی بسیار مهم میشود و شاید وی را بتوان جزو ۵ کاراکتر اصلی داستان دانست. از سویی رابین ارن که شاهزادهای با نام و نشان مهم است، چه در ابتدای داستان چه در انتهای آن شخصیت کلیدی محسوب نشده و تنها یک کودک نابالغ باقی میماند که شب و روز در آغوش مادرش است. بااینحال برای شناخت کلیت داستانهای ترانه یخ و آتش لازم است که رابین ارن را نیز بشناسیم و بدانیم که چه سرنوشتی داشته است. جرج. آر. آر. مارتین داستانهای ترانه یخ و آتش را بهوسیله کنار هم گذاشتن این شخصیتهای متفاوت ساخته است.
رابین ارن (Robin Arryn)
کودکی و ویژگی های شخصیتی رابین ارن
نام رابین ارن در کتاب ترانه یخ و آتش در اصل رابرت ارن است؛ اما برای جلوگیری از سردرگمی نام وی با نام شاه رابرت، به رابین تغییر پیدا کرده است. رابین ارن تنها فرزند جان ارن و لایسا ارن است که در رد کیپ متولد میشود. او در زمانی به دنیا میآید که پدرش دست شاه رابرت بوده و مادرش لایسا ارن جزو زنان درباری به حساب میآید. به دلیل اینکه رابین ارن تکفرزند است و البته شرایط خانواده وی به صورتی است که همیشه در خطر هستند، پسری بدون داشتن مهارتهای لازم برای مبارزه بار میآید. او همیشه تحت مراقبت مادرش است و برای همین هیچ ویژگی خاصی بهعنوان وارث ایری ندارد. با اینکه گفته شده جان ارن به او امید زیادی داشت.
این نظارت سنگین لایسا ارن بر رابین ارن باعث شده که رابین از نظر ذهنی تا حدی عقبافتاده بار آید و ثبات ذهنی نداشته باشد. او در سنین نوجوانی نیز همچنان مانند یک کودک غرغرو رفتار کرده و پستان مادرش همیشه در دهانش است. بسیاری از لردهای ویل از این رفتار مادر با رابین انتقاد میکنند؛ اما لایسا دلیل میآورد که بهخاطر حفظ جان شاهزاده لازم است که از او مراقبت کامل به عمل آید و این کار لازم است. به همین دلیل کسی رابین ارن را جدی نگرفته و چه در کودکی و چه در نوجوانی به چشم یک نوزاد نابالغ به وی تماشا میکنند. تمام کودکی رابین در بازی با مادرش و تنهایی شدید میگذرد.
مرگ پدر در کودکی رابین ارن
یکی از دلایل اصلی که باعث شده رابین ارن بهصورت یک بچه بیاراده و نابالغ بار آید این است که پدرش جان ارن را در کودکی ازدستداده و بدون تربیت مردانه رشد میکند. جان ارن در زمانی که دست پادشاه رابرت بود با تحقیق و جستجو در شجرهنامه خاندان براتیون متوجه میشود که تمام فرزندان خاندان براتیون دارای ویژگیهای مشخصی مثل چشم و ابروی مشکی و موهای پرپشت پرکلاغی هستند؛ اما هیچکدام از فرزندان رابرت براتیون و سرسی لنیستر این ویژگیها را نداشته و بیشتر به دایی و مادرشان که موهایی بور و چشمانی روشن دارند شبیه هستند.
جان ارن درنهایت پی میبرد که فرزندان رابرت و سرسی در اصل حاصل رابطه سرسی لنیستر و برادرش جیمی لنیستر هستند. جان ارن سپس این راز را با برادر رابرت براتیون یعنی استنیس براتیون در میان گذاشته و سرسی لنیستر از این موضوع باخبر میشود. برای همین در غذای جان ارن سم ریخته و او را میکشد. لایسا ارن با اینکه مطمئن است این لنیسترها هستند که جان را کشتهاند؛ اما کسی وی را جدی نگرفته و برای همین برای اینکه جان خودش و رابین ارن را نجات دهد از پایتخت به دره ویل که سرزمین اصلی خاندان ارن است میگریزد. بیشتر کودکی و نوجوانی رابین نیز در دره ویل میگذرد.
زندگی رابین ارن با مادرش لایسا در دره ویل
رابین ارن در کودکی و نوجوانی همیشه کنار مادرش بوده و لایسا ارن نیز به هیچکدام از لردهای ویل اجازه نمیدهد که به رابین نزدیک شوند. برای همین رابین بدون آموختن هیچکدام از فنون رزم و حکومتداری بزرگ میشود. این نوع تربیت بهتدریج باعث میشود رابین از نظر ذهنی ناپخته بار آمده و نتواند با دیگران ارتباط برقرار کند. همچنین در زمانی که لایسا ارن و رابین در دره ویل زندگی میکنند، لایسا نامهای به خواهرش کتلین استارک ارسال میکند و در آن قید میکند که لنیسترها باعث مرگ جان ارن شدهاند. این نامه زمانی به دست کتلین استارک میرسد که اتفاقاً پادشاه به همراه لنیسترها به شمال رفتهاند تا از ند استارک بخواهند دست جدید شاه شود.
رابین ارن در محاکمه تیریون لنیستر
در زمانی که لنیسترها در شمال به سر میبرند، شخصی با خنجر تیریون لنیستر که برادر کوچکتر سرسی لنیستر است قصد جان برن استارک را میکند. با اینکه این شخص توسط گرگ برن استارک مهار میشود؛ اما کتلین استارک با بردن خنجری که از وی بهجامانده به پایتخت سعی میکند بفهمد که این خنجر متعلق به چه کسی است و آیا لنیسترها همانطور که خواهرش هشدار داده پشت ماجرا هستند؟ در سفر به پایتخت کتلین با ند استارک دیدار کرده و از لیتل فینگر میپرسد که خنجر متعلق به چه کسی است و او نیز سریعاً اشاره میکند که این خنجر به تیریون لنیستر تعلق دارد.
در راه بازگشت کتلین از پایتخت به شمال، تیریون لنیستر در مهمانخانهای نزدیک دره ویل با لیدی کتلین دیدار میکند. لیدی کتلین در آن جا توسط نیروهای لایسا شناخته شده و برای همین کتلین استارک دستور میدهد که تیریون لنیستر بازداشت شده و برای محاکمه نزد خواهرش در ویل برده شود. لایسا ارن وقتی تیریون را میبیند کار محاکمه وی را به رابین ارن میسپارد و رابین نیز که از نظر ذهنی کودکی بیش نیست دستور میدهد که تیریون از دهانه ماه به پایین پرتاب شود. تیریون اما این حکم را ناعادلانه خوانده و محاکمه با مبارزه را پیشنهاد میدهد. در میان جمعیت مزدوری به نام برن حاضر میشود برای تیریون بجنگد و در عوض از وی طلا دریافت کند. این مبارزه به نفع تیریون تمام شده و وی از چنگ رابین ارن آزاد میشود.
رابین ارن در زمان شورش راب استارک
راز پنهان سرسی لنیستر و جیمی لنیستر توسط ند استارک نیز برملا میشود و همین باعث میشود که سرسی ابتدا طی نقشهای رابرت برتیون را مسموم کرده و سپس بعد از مرگ رابرت، به دستور جافری براتیون که اکنون پادشاه شده گردن ند استارک را از سرش جدا میشود. این اتفاق باعث آغاز شورشی میشود که طی آن کل وستروس درگیر مبارزه با یکدیگر میشوند. در شمال راب استارک، در جنوب استنیس براتیون و در جزایر غربی آهن زادگان دست به شورش علیه پادشاهی میزنند. در طی این شورشها کتلین استارک از خواهرش لایسا ارن درخواست کمک میکند.
لایسا ارن اما مثل همیشه برای حفظ جان رابین ارن اعلام بیطرفی کرده و اجازه نمیدهد که مردان ویل وارد نبرد شوند. برای همین به نام شاهزاده رابین ویل سرزمین ویل را مستقل از وستروس اعلام کرده و اجازه نمیدهد نیروهای لنیستر به سمت این سرزمین بیایند. در این دوران بیماری ذهنی رابین نیز عود کرده و بیشتر از قبل فریاد زده و ایراد میگیرد. برای همین لایسا ارن تصمیم میگیرد بیشتر از پیش در کنار وی باشد و این موضوع باعث میشود وقتی برای نبرد با دیگر خاندانهای وستروس نداشته باشد.
دیدار رابین ارن با سانسا استارک و مرگ مادر
در طول شورشی که تمام خاندانهای وستروس در آن درگیر میشوند، راب استارک در شب عروسی خونین در کنار همسر و مادرش سلاخی میشود. استنیس براتیون نیز در حمله به پایتخت ناکام مانده و آهن زادگان نیز طبق معمول مجبور به بازگشت به سرزمینهای خود میشوند. با اتمام این شورش، جافری براتیون و مارجری تایرل با یکدیگر ازدواج کرده و جافری قصد دارد جشن پایان شورش و عروسی خودش را یکی کند. در روز عروسی اما شخصی که بعدها مشخص میشود مادربزرگ مارجری بوده شراب جافری را زهرآلود کرده و باعث میشود که وی خفه شود. در همین زمان سانسا استارک توسط یک شوالیه از مراسم عروسی فراری داده میشود و همراه با لیتل فینگر به دره ویل کنار خالهاش برده میشود.
در ابتدا لیتل فینگر به سانسا هشدار میدهد که هویت خود را فاش نکند؛ زیرا لایسا ارن زنی حسود و خطرناک است و ممکن است سانسا را برای حفظ جان رابین ارن تحویل نیروهای لنیستر دهد. در مدت زمانی که سانسا و لیتل فینگر در دره ویل هستند؛ اما رابین ارن ارتباط خوبی با سانسا نگرفته و همین باعث میشود که لایسا ارن با سانسا دشمنی بورزد. این کار درنهایت باعث میشود که لیتل فینگر درست زمانی که لایسا در حال دادزدن بر سانسا استارک است، او را از دروازه ماه به پایین پرتاب کرده و رابین ارن را برای همیشه از مادرش دور کند. رابین وقتی متوجه میشود مادرش مرده است دیگر مثل سابق دادوفریاد نمیکشد و سعی میکند اوضاع را بهتنهایی درک کند.
زندگی رابین ارن در کنار لردهای دره ویل
در داستانهای ترانه یخ و آتش بعد از اینکه لایسا ارن کشته میشود، شورایی از لردهای ویل تشکیل شده و این شورا تصمیم میگیرند که با آموزش رابین، او را برای جانشینی مادرش آماده کنند. لیتل فینگر نیز در این شورا بوده و به لردهای ویل توصیه میکند که سعی کنند رابین را مانند مادرش در پر قو پرورش نداده و به او سخت گیرند تا مردانگی بیشتری پیدا کند. همین میشود که هر لردی مسئول آموزش بخشی از مهارتهای لازم به رابین میشود.
در ابتدا به او سوارکاری میآموزند. گویی رابین ارن از دوران کودکی تا آن لحظه حتی نزدیک اسب هم نشده بود. سپس کار با شمشیر و کمان را به وی میآموزند تا بتواند از خود در برابر دشمنان محافظت کند. در طول این آموزشها شخصیت رابین ارن تغییر پیدا کرده و بهتدریج آثار پختگی در منش و رفتار وی دیده میشود. درنهایت نیز وقتی سانسا استارک قصد دارد ویل را به مقصد شمال ترک کند، سانسا را برای رابین خواستگاری میکنند؛ اما سانسا این پیشنهاد را در عین احترام به رشد شخصیتی رابین رد میکند.
سرنوشت رابین ارن در سریال بازی تاج و تخت
نقش رابین ارن را در سریال بازی تاجوتخت، لینو فاسیولی بازی میکند. سریال بازی تاجوتخت یک اثر اقتباسی بسیار قدرتمند و شاهکار از داستانهای ترانه یخ و آتش است که اتفاقاً با نظارت خود جرج. آر. آر. مارتین ساخته شده است. این سریال در ۸ قسمت از سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹ ساخته و پخش شده است. در این سریال تا فصل ۵ ما شاهد همخوانی سریال با داستان ترانه یخ و آتش هستیم. از فصل ۵ به بعد اما این روند تغییر کرده و سریال داستان خودش را دنبال میکند. علت آن هم این است که جرج. آر. آر. مارتین هنوز دو کتاب آخر داستانهای ترانه یخ و آتش را تکمیل نکرده است و البته سرنوشت رابین ارن نیز که قرار است در این دو کتاب مشخص شود هنوز پایان نیافته است. اما در سریال بازی تاجوتخت این سرنوشت تا انتها برده شده است.
در سریال بازی تاجوتخت بعد از اینکه سانسا استارک از دره ویل به سمت شمال میرود، دیگر اثری از رابین ارن در سریال دیده نمیشود تا قسمت آخر فصل ۸ که در آن تمام جنگها به پایان رسیده است. این جنگها شامل نبرد با پادشاه شب و البته نبرد دنریس تارگرین و جان اسنو با سرسی لنیستر است. بعد از پایان نبرد با سرسی و فتح پایتخت، تمام لردهای زنده وستروس در رد کیپ که دیگر جز تلی از خاک از آن چیزی باقی نمانده دور هم جمع میشوند تا برای سرنوشت وستورس تصمیم بگیرند. در پایان این نبرد تمام افرادی که نقشی در سرنوشت وستروس داشتهاند، مثل جان اسنو، تیریون لنیستر، برن استارک و البته رابین ارن حضور دارند.
در این بخش از سریال، ما با یک رویه جدید از شخصیت رابین روبرو میشویم که بسیار ساکت و پخته شده است. رابین در این سکانس از سریال فردی کاملاً آگاه و باهوش جلوه میکند که از نظر بدنی نیز قدرتمند شده و دیگر وابسته به کسی نیست. گویا بعد از مرگ مادر و قطع وابستگی رابین به وی، تازه رشد شخصیت رابین آغاز شده و از او مردی میسازد که در ابتدا جان ارن دوست داشت در رابین ببیند. برای درک بهتر شخصیت رابین بهتر است در کنار خواندن داستانهای ترانه یخ و آتش، سریال بازی تاجوتخت را هم تماشا کنید.
دیدگاه ها