کنی آکرمن (Kenny Ackermann) را به عنوان کاپیتان جوخه کنترل ضد-نفر می‌شناختند که از دسته پلیس نظامی محسوب می‌شد. او از گدشته خوبی برخوردار نیست چراکه یک قاتل سریالی بیش نبود تا جایی که با شکافتن گلوی قربانیان خود در میان همگان، عنوانی از یک افسانه شهری را به خود اختصاص داده بود. حتی او را با نام کنی ریپر (Kenny the Ripper – به معنی: کنی شکاف‌دهنده) لقب داده‌اند. از دیگر ویژگی‌هایی که از او یاد شده این است که لیوای آکرمن را در زمانی که کودکی بیش نبوده پرورش داده است و به او یاد داده که چطور زنده بماند و زندگی کند.

کنی آکرمن (Kenny Ackermann)

تاریخچه کنی آکرمن

کنی به دلیل قتل‌های متوالی که انجام داده بود در میان همگان فردی بدنام بود. از این جهت او به عنوان قاتل بی‌رحم با کشتار زیاد شناخته می‌شد چراکه او تا آن زمان نزدیک به ۱۰۰ عضو از دسته پلیس نظامی را کشته بود و حتی به آن‌ها رحم هم نکرده بود.

روزی چند مامور پلیس برای پیدا کردن مجرمین، اطراف خانه‌ی پدربزرگ کنی را می‌گشتند که کنی با قصد اینکه پدربزرگش را ببیند این ماموران را به طرز فجیعی به قتل رساند. او به پدربزرگش می‌گفت که به تازگی کشف کرده است که شاخه‌ای از خانواده‌شان در ناحیه شیگانشینا روزگار می‌گذرانده‌اند، اما به این موضوع اشاره کرد که آن‌ها به دلیل دخالت‌هایی که پلیس نظامی در آنجا داشته است از فقر بسیاررنج می‌بردند و با سختی زندگی می‌کرده‌اند. در پی اعتراض کنی پدربزرگش عنوان کرد که پادشاه از خانواده‌ی آن‌ها به شدت می‌ترسد چرا که اعضای خانواده‌ی آن‌ها نسبت به قدرتی که پادشاه دارد در‌امان هستند و پادشاه قادر نخواهد بود حافظه‌ی آن‌ها را به مانند سایر مردم داخل دیوار دگرگون کند. به خاطر همین موضوع آکرمن‌ها همیشه از جهات‌های مختلف مورد اذیت و آزار قرار می‌گرفتند.

تاریخچه کنی آکرمن
تاریخچه کنی آکرمن

کنی همچنین به پدربزرگش این نکته را اشاره ‌کرد خواهرش کوچل را پیدا کرده که در شهر زیرزمینی ساکن بوده است. او به دلیل اینکه کوچل فقیر شده بود و همچنین روی آوردن او به تن فروشی با داشتن یک بچه نامشروع از دست او بسیار ناراحت بود. مدتی بعد از مکالمه‌ای که کنی با پدربزرگش داشت با یک رابطی که در دولت مستقر بود صحبت کرد و این فرد به او خبر از وجود افرادی را داد که به عنوان خانواده سلطنتی حقیقی دیوار‌ها یعنی (خانواده ریس) در آن اطراف ساکن بودند. کنی تصمیم گرفت (اوری و راد ریس) را زیر نظر بگیرد و آن‌ها را به قتل برساند، اما حین اینکه قصد کشتن او را داشت، اقدامش با تبدیل شدن اوری به فرم تایتانش ناموفق ماند و برعکس این خودش بود که توسط اوری اسیر شد.

در حالی که راد تلاش می‌کرد کنی را به قتل برساند اما اوری از این کار خودداری کرد تا جایی که مصمم شد هویت رابط او را پیدا کند؛ اوری به این قضیه پی برد که تنفر کنی نسبت به آن‌ها تنها به دلیل آزار و اذیت آکرمنها به دست افراد سلطنتی بوده است. اوری از بابت این ناسازگاری از جهت اذیت آکرمن‌ها از کنی طلب بخشش کرد تا جایی که در ادامه ماجرا این موضوع باعث شد کنی شوکه شود. این عملکرد اوری و اقدام سریع او جهت طلب بخشش از کنی به عنوان یک پادشاه قدرتمند برای او غیرمنتظره به نظر می‌رسید. کنی با مصمم شدن اینکه باید به اوری کمک کند به او پیشنهاد همکاری را در میان گذاشت که اوری با رویی خوش آن را پذیرفت.

کنی آکرمن
کنی آکرمن

کنی با انجام اقدام گفته شده، تبدیل به محافظ و دوست صمیمی اوری شد و تصمیمش بر آن شد تا زمان مرگ در جبهه او باقی بماند. بعد از چند سال او برای اینکه بتواند ملاقاتی با خواهرش کوچل داشته باشد به شهر زیرزمینی رفت اما حین رفتن متوجه شد که او مدتی پیش دار فانی را وداع گفته است. پس از آن او پسرش کوچل یعنی “لیوای” را در آنجا پیدا کرد و با پشتیبانی‌اش توانست او را زیر بال و پر خود بگیرد. کنی خود را دوست صمیمی کوچل به لیوای معرفی کرد و چیزی از اینکه با او نسبتی دارد با او در میان نگذاشت. کنی هر چیزی را که می‌توانست برای زنده ماندن لیوای در شهر زیرزمینی یاری رساند را به لیوای آموخت، از جمله (نحوه مبارزه کردن با چاقو) را به وی آموزش داد. کنی پس از این که از پایداری لیوای مطمئن شد او را ترک کرد، چرا که خود را لایق سرپرستی او نمی‌دانست.

سال‌ها بعد با به پایان رسیدن عمر اوری، پیش از مرگش تصمیم گرفت قدرت تایتان بنیادی را به دختر راد یعنی “فریدا” واگذار کند. بعد از انتقال این قدرت تایتانی، کنی به طور جدی مصمم شد تا یک قدرت تایتانی همانند اوری را پایه‌ریزی کند و برای همین هدف از اعتبار خود برای ایجاد جوخه کنترل ضد-نفر کمک گرفت تا توانست کاپیتان این جوخه شود.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

90 تعداد بازدید

دیدگاه ها

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
0
    0
    سبد خرید شما
    سبد خرید خالیخرید