دراکو لوسیوس مالفوی (Draco Lucius Malfoy) عنوان یک جادوگر اصیل انگلیسی را داشت که در ۵ ژوئن ۱۹۸۰ چشم به جهان گشود. او تنها پسری بود که از خانواده لوسیوس و نارسیسا مالفوی متولد شد که با لقب فرزند یک مرگ خوار بودن بزرگ شد و حتی برای خالص بودن خونش اهمیت بالایی قائل بود. او از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۸ در مدرسه جادوگری هاگوارتز به ادامه تحصیل پرداخت و در گروهی به نام اسلیترین جای گرفت.
دراکو لوسیوس مالفوی در Harry potter
مالفوی در طول سالهایی که در هاگوارتز حضور داشت با اشخاصی طرح دوستی ریخت که شامل اسامی ذیل میشود: (وینسنت کراب، گریگوری گویل، پنسی پارکینسون و دیگر همگروهیهای اسلیترین)، و در همین حال تصمیم گرفت رقابتش را با هری پاتر را به سرعت افزایش دهد. برای خواندن کتاب های هری پاتر به صورت سه بعدی در میتراکانا کلیک کنید.
او تبدیل به یک پریفکت در گروه خود شد و در طول پنجمین سالی که از زمان تحصیلش میگذشت توانست به عضویت گروهی با نام جوخه تفتیش عقاید (Inquisitorial) درآید که سرانجام به دنبال جنگ دپارتمان اتاق اسرار پدرش گرفتار و در زندان آزکابان محبوس شد. لرد ولدمورت، دراکو را متهم به این امر کرد که شکست لوسیوس را جبران کند و او در سن شانزده سالگی تبدیل به یک مرگ خوار شد، با این وجود او خیلی سریع از این روش زندگی خود دچار سرخوردگی شد. دراکو قادر نبود تکلیف خود را در کشتن آلبوس دامبلدور پیریزی کند، موضوعی که باعث شد بعدها به دست سوروس اسنیپ صورت بگیرد، و دراکو تنها سایر وظایفش را با حالتی که هم ترس دارد و هم اکراه انجام دهد. او و اعضای خانوادهاش از ترس اینکه جان خود را از دست دهند ساعاتی قبل از به پایان رسیدن جنگ جادوگران دوم تصمیم گرفتند از جناح خود کاملاً جدا شوند. در سال ۲۰۱۷، دراکو با فردی خوشنام همچون آستوریا گرینگراس ازدواج کرد و حاصل آن ازدواج یک فرزند به نام مستعار اسکورپیوس هایپریون مالفوی شد.
شخصیت و خصوصیات دراکو لوسیوس مالفوی
دراکو، به طور کلی در سالهای اولیه که به تحصیل میپرداخت با عنوان یک قلدر مغرور و کینهتوز شناخته میشد. ذات خودشیفتگی او به احتمال زیاد ناشی از شخصیت لوس او به دست والدینش در سنین کودکی بوده است. او خود را نسبت به بیشتر افراد برتر میدانست که این موضوع خود ناشی از اصالت اعضای خانوادهاش و همچنین داشتن ثروت فراوان و کسب موقعیت اجتماعی بالای او بود. وی با یک سری از افراد رفتاری ظالمانه داشت که از میان آنها میتوان به این اسامی اشاره کرد: (خائنان به اصالت خونی، ماگلزادهها، دانشآموزان گریفیندور، و هر کسی که از طرفداران هری پاتر یا آلبوس دامبلدور بود). دراکو در دوران جوانیاش از پدر خود که فردی متعصب بود یعنی لوسیوس مالفوی تقلید میکرد و بیشتر به قدرت و ثروت خانوادهی خود افتخار میکرد و حس فخرفروشی داشت.
دراکو علاوه بر خصوصیاتی که گفته شد فردی باهوش، حیلهگر و زودباور هم به نظر میرسید. او میتوانست بر پایه مقدار اندکی از اطلاعات، اقداماتی هوشمندانهای را پیادهسازی کند و آنها را عملی سازد. پدرش این انتظار را از او داشت که پس از سپری کردن سال اول تحصیلی، نمراتی در خور عالی را به دست آورد و از اینکه شخصیت برتری نظیر هرماینی او را شکست دهد، دچار ناامیدی و شکست شد. برنامهریزیهای او میتواند به دلیل غرورش در زمانی که با افرادی برخورد دارد، محدودیتهایی به همراه داشته باشد. دراکو حتی در تقسیمبندی احساساتی که از خود نشان میداد ماهر به نظر میرسید، همانطور که اینگونه در خصوص این موضوع پیش آمده است که موفقیت او در زمینهی آکلومنسی قابل آشکار شدن بود.
با این وجود با پشت سر گذاشتن سال ششم تحصیلیاش، ذهنیت دراکو دچار تحولاتی دگرگون شد. پس از اینکه به دست شخصی بدنام همچون لرد ولدمورت تبدیل به یک مرگ خوار شد، دراکو مأموریت پیدا کرد تا شخصِ آلبوس دامبلدور را تا تمام شدن آن سال با روش ترور از پای درآورد، کاری که دراکو در ابتدا قصد داشت آن را انجام دهد و حتی برای آن بسیار مشتاق بود. پس از چند سعی کردن ضعیف، دراکو از طرف ولدمورت تحت فشار عظیمی قرار گرفت. او در اینکه میتواند این مأموریت را انجام دهد دچار شک بود و در واقع به خود اطمینان نداشت و از این که خودش و اعضای خانوادهاش مجبور باشند تاوان این شکست را بدهند، دچار ترس و وحشت شد. این استرس منجر به این موضوع شد که او شخصیت بیپروایی داشته باشد و دو تلاش او به دست فردی به نام اسنیپ احمقانه جلوه دهد. در نتیجه، دراکو قادر نبود دامبلدور را به قتل برساند و پیشنهاد دامبلدور برای نگهداری از والدینش را رد نکرد و مورد قبول واقع شد.
در ادامهی جنگ دومی که میان جادوگران شکل گرفت، دراکو از سبک زندگی افرادی که جز دسته مرگ خواران بودن دچار ناامیدی شد. او با ترس و بدبینی در انجام اقدامات آنها مشارکت داشت. وقتی که شخصیتهای همچون هری پاتر، رون ویزلی و هرمانی گرنجر در عمارتی که متعلق به او بود دستگیر شدند، دراکو در اینکه آنها را مورد شناسایی قرار دهد دچار تردید زیادی شد. همچنین، در حین جنگی در مدرسه جادوگری هاگوارتز، او نگرانی واقعی خود را برای افرادی با نامهای کراب و گویل نشان داد، کاری که خیلی کم پیش میآمد انجام دهد.
وقتی دراکو بزرگ شد و در واقع به بلوغ فکری رسید، او از ملحق شدن به مرگ خواران و رفتارهای زشتی که انجام داده بود دچار پشیمانی شد، و به طور ناگهانی رفتارش تغییر پیدا کرده بود. او عمیقاً خود را عاشق آستوریا مالفوی میدانست، با وجودی که آستوریا قادر نبود استانداردهایی را که والدین دراکو از او انتظار داشتند را برآورده کند.
به عنوان اینکه مسئولیت یک شوهر را عهدهدار بود، دراکو سعی میکرد شخصیت فردی بسیار دوست داشتنی و فداکار را داشته باشد و حتی کاملاً تمایل داشت که خط خونی اعضای خانواده مالفوی را به اتمام برساند تا از نفرین خانوادهی آستوریا نگهداری کند، چراکه این توانایی را داشت، زایمان و سلامتی او را دچار خطرات جدی سازد. آستوریا نیز به او این موضوع را در میان گذاشته بود بود که قصد دارد برای او فرزندی به جا بگذارد البته نه به منظور اعتقادات غلط خانوادگی. اگرچه متولد شدن اسکورپیوس باعث شد آستوریا بمیرد، اما عشقی که دراکو به پسرش داشت کاملاً واضح بود.
مطالب دنیای هری پاتر
دیدگاه ها